۱۲ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

رنگین کمان - یک داستان جالب از تولستوی

پادشاهی بیمار شد، گفت که اگر کسی بتواند بیماری او را خوب کند و او را شاد کند نصف قلمروش را به او خواهد بخشید.

همه مردم به تکاپو افتادند تا اینکه شخصی گفت اگر پیراهن یک مرد خوشبخت را تن شاه کنند او خوب خواهد شد.

شاه پیکی را فرستاد تا خوشبخت ترین مرد سرزمین را پیدا کند و پیراهن او را برایش بیاورد.

پیک همه جا را گشت اما کسی را پیدا نکرد که کاملا از زندگیش راضی باشد .

شب وقتی که داشت نا امیدانه به سمت قصر بر می گشت کلبه ای را دید که در آن مردی داشت خدا را

شکر می کرد  و می گفت: خدایا شکر که امروز کارم را انجام داده ام ، یک دل سیر غذا خورده ام و اکنون راحت می توانم بخوابم!!! دیگر چه چیزی از تو بخواهم؟؟؟

پیک خوشحال شد و به داخل کلبه رفت  تا پیراهن مرد را برای شاه ببرد ،

 اما مرد پیراهنی به تن نداشت!!!!



۰۱ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بجای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی....،شمعی روشن کن.

.

۰۱ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری