۵ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

فاصله

دلم می گیرد

از حرفی که می زنم

از چیزی که می فهمد

و چقدر فاصله است میان حرفم و فهمش

که می شود فاصله ای بیشتر

چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر فاصله است میان حرفم و فهمت ...

P.M


------------------------------------------------

*** خدای من پناهم باش... جهان تاریکی محض است، خداوندا کنارم باش، یارم باش، قرارم باش ... :)(((((((

*** یا علی ...

۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۵۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

قصه ی یک عشق

ی روز ی روزگاری
ی بنده خدایی 

دانشگاه رو بنا کرد
آتیش به جون ما کرد 

از این ور و از اون ور
هم دختر و هم پسر 

شدند با هم همکلاس
همگی با هم باکلاس 

میون همه ی اونها
بود دو جوون باصفا 

پسری بلا و رعنا
دختری ناز و جیگر طلا 

پسر قصه دانشگاه ما
ب قول خودش خیلی باوفا

رفت پیش دختر ناز و بلا
بهش گفت ببخشید خانم خانوما 

دختره بیخبر از همه جا
سرشو کرد از تو کتاب بالا 

با نگاهی خوشایند به رعنا
بهش گفت بفرمایید شما؟ 

پسره گفت دوست دارم
تو که نمیدونی عاشقتم 

گفت که امرش خیره
بگی نه هم میمیره 

گفت بیا واسه آشنایی
باشیم با هم چند ماهی 

سر و دل دختر ناز قصه
این دختر بی غصه 

از تو کتاب و مشق و درس
رفت پیش اون که حالا هس

گذشت با خوشی چند ماهی
این فرصت خوب آشنایی 

یهو افتاد از زمین و هوا
ی مشت مشکل بیجا 

حالا دختره شده عاشق
وای نگو انگار پسره فارغ 

پسر عاشق و رعنا
دید مشکلات رو با دوز بالا 

اومد و گفت به دختر زیبا
نمیشه نمیشه نمیشه به خدا

دختره گفت تو قول دادی
نکنه میخای جام بزاری؟ 

پسره گفت چ قولی
آقا نمیشه با بی پولی  

دختره گفت یعنی چی؟
احساسات من پس چی؟

یعنی همه اینا بازی بود؟
دوست داشتنات کاهی بود؟ 

تو که گفتی عاشقی
بدون من فارغی 

حالا که منو کردی عاشق
خودت میخای بشی فارغ 

پسره گفت با پرویی
تو عزیز دلم میمونی 

من دوست داشتم از اول
ولی قصدآشنایی بود از ازل

تو خیلی خوب و عاقلی
مهربون و جالبی 

این من هستم مشکل
برو به سلامت خشکل 

من به دردت نمیخورم
نمیتونم خوشبختت کنم 

من نکردم با احساست بازی
قصدمون بود فقط آشنایی  

اون رفت و تنهاش گذاشت
دل مهربانو رو زیر پا گذاشت

دختر هیچی نگفتو گریه کرد
هی خاطرات رو زیرو رو کرد

یکی نیست بگه پسر جون
ای به ظاهر عاشق شیطون 

یادت نمیاد اون همه دوست دارم
که هی میگفتی به اون طفل معصوم 

داشتی باهاش آشنا میشدی؟
یا احساسشو بازی میدادی؟ 

پسر بلا و شیطون
نکن این کارا رو با اون 

دنیا داره خدایی
نکن عشق رو گدایی 

دختر ناز قصه
این دختر بی غصه

الان غصه داره
تنها مونده بی یاره 

دلش زخم خورده بدجور
باورش نمیشه رفته اینجور 

زندگی بالا داره پایین داره
خوشی و ناخوشی داره 

همه میدونیم که گاهی
میاد مشکلات اتفاقی

مرد اونه که طاقت بیاره
بمونه و پا رو عمل نیاره 

خدای خوب و مهربون
خدای دل عاشقون 

ازت میخام از  اون بالا
خدایی کنی همین حالا 

بده به این دختر مهربون
دلی شاد و لبی خندون 

تو تنها شاهد قصه ما
شادی بزار تو همه دلها


P.M


---------------------------

برای دل پاک عزیزترین عزیزترین دوستم...

:)(((


فروردین 94

۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

برای عزیز خاله...

کوچولوی من مریضه
یکمی بیشتر عزیزه

حالا که سرما خورده
دل همه رو برده

مامانی  من مریضه
آخه خیلی نحیفه

دیروز که گشنه بوده
سرما رو دولپی خورده

هر وقت گشنه ای مهدی جون
بخور خورشت فسنجون

دیشب آقا دکتر مهربون
زده ی آمپول توی ک...ن :-D

منم منم پری پریا
که کردی تو دلم جا

میگم به خدای باصفا
زودی خوب بشه  مهدی بلا

خدایا زودی خوفش کن
یکمی ملوس ترش کن

شبش قشنگ و آنتیک
واسه این عزیز فابریک

خودت که عزیز جونی
اینو هم  خوب میدونی

دوست دارم فراوون
عزیز دلم مهدی جون



-----------------------------------

برای پسر خواهرم محمد مهدی عزیزم وقتی سرماخورده بود... :)


P.M


بهمن 93

۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

بچه های مهر

زندگیتون پر از زیباییای دنیا 

پر از آرامش کنار دریا 

پر از شادی و شور و صفا 

با ی بغل پر از گلای زیبا 

به سفید و پاکی ابرا 

به قشنگی و صلابت کوه ها 

به سرسبزی و خرمی جنگلا

با ی دنیا پر از عطر ناب  عشق خدا

دوستدار همگیتون پری پریااااا

P.M


..............

برای هانیه و مرضیه.... دو دوست خوب ده ساله.... 

یاد تمام خاطرات ماه مهر هنرستان مهر با دوستانی پر مهر همیشه بخیر.... 

:)

 


۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

از شادی مادرم شادم....

واست ی دنیا شادی 

کنار ی حوض ماهی 

با نون و پنیر و سبزی 

با ی مشت تیله رنگی

بازی کنی و بخندی 

آب بپاشی توی هوا

دست به خاک کنی بشه طلا 

طلا ها رو ببری به بازار 

بفروشی و بشی ی پولدار 

سفر کنی به دور دنیا 

به سمت کاخ آرزوها 

اونجا که ی پری نشسه 

خوشحال و کمی خسه 

تو رو ببینه خوشال شه

دنیاش پر از شادی شه 

خوشالش کردی ماچت کنه 

شادی رو بهت برگردونه 

خلاصه بگم مامان  جون 

دوست دارم فراووون

خوشحال و مهربون باش

مواظب خودت باش

...  

 

.........................
دوست دارم مامان خوبم....  

P.M
۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری