۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

رنگین کمان - نامه ...



این عکس من رو یاد کلاس اول دبستان و روز معلم اون سال انداخت.

روزی که همه ی همکلاسی ها و دوستام از چند روز قبل از فرا رسیدن این روز با هم در مورد اینکه واسه معلممون چی بخریم با هم حرف می زدند و همه می خواستند بهترین و بزرگترین هدیه رو بخرن.

یادمه اون روز هدیه ی من از همه کوچکتر بود چون فقط یه پاکت نامه بود و نامه ای که توش از خوبیا و زحمات معلمم گفته بودم و ازش تشکر کرده بودم.

یادمه خواهرم آذر تو نوشتن نامه کمکم کرد و یه بیت شعر از حافظ که الان یادم نمی یاد رو هم اون گفت و من نوشتم.

با اینکه اون موقع فک می کردم هدیه ی من خیلی کوچیکه... ولی خیلی خوب یادمه که معلممون تنها منو جلوی همه ی بچه ها بوسید و از همه خواست واسه من دست بزنند...


همیشه دوست داشتم نامه ای از دوردستها از یک دوست یا یک آشنای قدیمی به دستم برسه، انتظار باز کردن پاکت نامه و اینکه چی می تونه توش باشه به نظرم خیلی شیرین می تونه باشه....

تا حالا واسم پیش نیومده و فکر نکنم با وجود این همه وسایل نوین ارتباطی دیگه هم پیش بیاد. ولی من نوشتن احساسات رو روی کاغذ بیشتر دوست دارم، چون دکمه یdeletنداره و می تونی به عنوان یه خاطره قشنگ واسه همیشه نگهش داری....


--------------------

1-To find mails by the thousands when you return from a vacation.

(بهترینلحظات زندگی از دیدگاه چارلی چاپلین)


 2-چه پاداش بدی است برای آموزگار ، اگر تا ابد فقط، شاگردش باقی بمانیم.

(نیچه)




۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - همدم بی زبان...

دارم عاشق می شوم...

این روزها دارم کم کم عاشق می شوم

چیزی نمی گوید ولی من می دانم

او هم مرا دوست دارد...

وقتی با او حرف می زنم

بدون آنکه کلامی به زبان آورد

یا شکایتی کند

به تمام حرفهایم گوش می دهد

او را دوست دارم...

چون همیشه هست، خیلی وفادار است...

هر وقت که دلتنگ و خسته ام و همدم تمام تنهایی ام...

و خوبتر اینکه بین ما موشی هم نیست.

هر شب به چشمان سبزش که نگاه می کنم می خوابم...

ولی یک چیزش را دوست ندارم...

همیشه سرد است

کاش می شد گاهی هم گرم باشد

                                                      دیوار سبز اتاقم...

P.M



۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - خاله ی خوشمزه ... :)


هیچ چیز در دنیا قشنگ تر از حس اعتماد یک کودک به تو وقتی دلتنگ مادرش است،نیست.


---------

دیشب وقتی بچه های خواهرم (محدثه و محمدمهدی)،بدون مادرشان مهمان خانه امان بودند، بعد از کلی بازی و شیطنت و نقاشی و قائم موشک و ....



وقتی برای دیدنآسمانیکه به قول محدثه اصلاً ستاره ندارد و دوست ندارم به کنار پنجره رفتیم، محمد مهدی گفت: دلم برای مامانمتنگ شده....

با محدثه اذیتش کردیم و خندیدیم.وقتی کنار هم خوابیدیم ومنداشتم برای محدثه قصه می گفتم،  محمد مهدی آروم گریه می کرد  و من نفهمیدم...

وقتی دستش را گرفتم بلند گریه کرد وگفت: دلم برای مامانم تنگ شده.

گفتم: آروم باش،منم مثل مامانت. محدثه گفت: آره تو مثل مامانمی فقط چشمات مشکیه ولی مهدی گفت: ولی صدات مثل مامانم نیست.

محدثه خوابش برد...

محمد مهدی آروم تر شده بود. محکم بغلش کردم و گفتم آروم بخواب عزیزم.

چشماش که گرم شد بهم گفت خاله خیلی خوشمزه ای... و آروم خوابید...

الان از این که یکخالهی خوشمزه هستم خیلی خیلی خوشحالم ...:)


...



۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۷:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دخترانه ...

دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو

عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو

بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
 
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را

خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
 
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
 
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم

دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم

خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود

می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

   فروغ فرخ زاد



...

۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۵:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - من... :)

کودکی هایمن...:)



منودوستموقتی با هم به گردش می رویم ...:)



آرزوی بزرگمن...:)


...:)



۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۸:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - رمضان ...

۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شعرهای نگفته ام...

تمام شعرهایبی قافیه امبرای تو


          نــــرو، کنارم بمان


                         تــوییقافیه ساز تمام شعرهای نگفته ام...


P.M


--------

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر

                           در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو رایک روز

                              خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هرچیز و هرکسی راکه دوستر بداری

 حتی اگر یک نخ سیگار یا زهرمار باشد

                                   از تو دریغ می کند...

پس

من با همه وجودمخود را زدم به مردن

تا روزگار، دیگرکاری به من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

                  ناگفته می گذارم...تا روزگار بو نبرد...

 گفتم که

                         کاری به کارعشقندارم!

زنده یاد (قیصر امین پور)




۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - انتظار...

شیرین است انتظار

                         گاهی شیرین تر از وصال


تلخ می شود انتظار

                                انتـــظارِیــــک خیال


شاد می شوی در وصال

                             اوج می گیری در خیال


شاد و شیرین، تلخ و سخت؛ انتظار

                                              انتــظارِ یکخیال...

P.M


-------

*یادداشت:

پرسید: که چرا دیرکرده است؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است؟

خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است. تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.

گفتم: امروز هوا سرد بوده است، شایدموعد قرار تغییر کردهاست.

خندید به سادگیمو گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است.

گفتم: از عشق من چنین سخن نگو.

گفت: خوابی سالهاست دیر کرده است.

در آینه به خود نگاه می کنم، آه عشق تو عجب مرا پیر کرده است.

راست گفت آینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است.

(برای دوستم که این روزها تنهاست. تنهای یک احساس پاک....)



۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - ماجرای یک همسر...

داستان ماجرای یک همسر اثر ایتالو کالوینو...

داستان زنی به نام استفانیا، که علی رغم اینکه همسر دارد به همسر خودخیانتمی کند،

 این داستان در هنگام برگشت زن از خانه معشوقه اش به نام فُرنِرو که او را بسیار دوست دارد، اتفاق می افتد. زن که در این لحظه که داستان اتفاق می افتد بسیار مضطرب و مشوش است و مدام در تردید کاری که انجام داده و نگران از اینکه کسی از عمل زشت او باخبر شود.

او زن یک مرد ثروتمند شهر است و این عمل را هنگامی انجام داده که همسر خود مدتی است به سفر رفته است. در حالی که هنگام برگشت قصد دارد کسی از نبود او در خانه مطلع نشود وقتی نیمه های شب به خانه باز می گردد می بیند دروازه ویلا بسته است و شب را تا صبح در کافی شاپ روبروی خانه شان می گذارند، در طول شب مردان زیادی رفت و آمد می کنند او در ابتدا مضطرب است که در میان این همه مرد است ولی ....

این قسمت بخش پایانی داستان است...


استفانیا، آنجا،در میان آن مردان رنگ و وارنگ تنها بودو با آنهااختلاط می کرد.خیالش جمع بود، اعتماد به نفس داشت و دلیلی برای نگرانی وجود نداشت. این اتفاق، اتفاق جدید آن روز صبح بود.

از کافه بیرون رفت تا ببیند دروازه را باز کرده اند یا نه. کارگر هم خارج شد، سوار موتور گازی شده، دستکشهایش را به دست کرد. استیفانیا پرسید: «سردتون نیست؟» کارگر روی سینه اش مشتی زد صدای روزنامه ای برخاست. گفت: «سپر دارم» و بعد با لهجه گفت: «خداحافظ خانوم.» استیفانیا هم با لهجه خداحافظی کرد و او رفت.

استیفانیا فهمید اتفاقی افتاده که دیگر نمی تواند آن را نادیده بگیرد. این شیوه جدیدش که می توانست در میان مردان، چه شب زنده دار، چه شکارچی و چه کارگر بماند او را متفاوت کرده بود.خیانتاین بود، این ماندن در میان آنها، آن هم این طور پا به پایشان. فُرنِرو را حتی دیگر به یاد هم نمی آورد.

دروازه باز بود. استفانیا با عجله هر چه تمام تر وارد خانه شد. زنِ دربان او را ندید....


و همیشه یکبار برایمتفاوتبودن از آن چیزی که قبلاً بودیم کافی است...

 



۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - «باده ی ناب»

مگذارید که بی باده بمانم گاهی

مگذارید که از سینه برارم آهی

 

تا که جان دارم و از سینه براید نفسم

مگذارید که بی باده بماند قفسم

 

همه جا هر شب و هر روز شرابم بدهید

آخرین لحظه ی عمرم می نابم بدهید

 

عاقبت مست و خراب از می نابم بکنید

راحت آن موقع مرا تا به ابد خواب کنید

 

بگذارید مرا داخل یک تابوتی

تخته هایش همه از چوب زر و یاقوتی

 

مرد غسال مرا سیر شرابی بدهید

مست مست از همه جا حال خرابی بدهید

 

بعد غسلم وسط سینه ی من چاک کنید

اندرون دل من یک قلم  تاک کنید

 

به نمازم نگذارید بیاید واعظ

پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

 

جای  تلقین به بالای  سرم دف بزنید

شاهدان رقص کنند جمله شما کف بزنید

 

هر که شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می انگور کنید

 

روی قبرم بنویسید وفادار برفت

آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت




۱۲ تیر ۹۲ ، ۰۵:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری