مجمع دیوانگان

کاش دیوانگان اطرافم خوشحال بودند و قهقه مستانه سر میدادند تا اینکه ناراحت باشند و عربده سر دهند.

 

حتی اینکه چگونه دیوانه ای هم باشی دست خودت نیست...

 

مثل نداشتن انتخاب در اینجا یا آنجا بودنت...

 

و یا اصلا در بودن یا نبودنت...

 

ولی اگر دیوانه نیستی، خودت انتخاب کن، شاد بودن یا نبودنت را ....

 

P.M

:)

 

 

۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

حماقت... وقاحت ...

وقتی کسی با حماقت سهوی اجسام دوست داشتنی شما را می شکند ...

شما با وقاحت عمدی شخصیت شخص فاعل شکاندن را خرد نکنید...

 

 

خوب باشیم... 

:)

P.M

 

۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

عشق سال های وبا

خواندن این کتاب رو چند وقتی است تمام کردم...

انسان همیشه در جستجوی عشق قدم های زیادی برمیداره... 

ولی اکثر مواقع بودن در مسیری که بدون توجه به اون و صرفا به قصد رسیدن به هدف، تو رو از دیدن زیباییها محروم میکنه... 

 

و تنها آرزوی من قدم درست برداشتن برای تمام کسانی که در این لحظه پا به این دنیای زیبای دردناک می ذارن....

 

خوب باشیم همیشه. آمین.

۲۹ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

خواب سوم... :)

https://www.mashreghnews.ir/news/910073/%D8%B2%D9%88%D8%AC%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D8%A8-%D9%85%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D9%86%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3




:)

۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رویا ...

هر چه قدر بیشتر فکر می کنم کمتر چیزی به ذهنم میاد تا بنویسم...


اگه فکر رو بزارم کنار .... ی مشت حس می مونه از نوع مبهم .... فقط دلتنگم همین...



------------------

امروز فردای یکی از اون شبهایی که خوابت رو می بینم..... خوابی که امروز منو اینگونه میسازه... 

دلتنگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ & 



۱۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

دنیای ناراحت

یادش بخیر اونموقع ها که از هم یاد می کردیم خوشحال تر می شدیم. بعدش خوشحال می شدیم ولی الان ناراحت میشیم.

ناراحت از اینکه چرا خوشحال تر نمیشیم. ولی واقعاً چرا؟

واقعا دنیا مقصر نیست. دنیای درون خودمون چطور؟



-----------------------------

P.M

۱۱ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

یاد ...

خوب حسی است وقتی می فهمد چقـــــــــدر دوستش دارم...




ولی دیر





کنون فقط دوستش داشتم...



-----------------------------------------------------------
*** مُصِر باشیم ولی اصرار نکنیم...شاید خوشبختی ما در همین باشد...

:)

P.M



۱۹ آذر ۹۷ ، ۰۹:۳۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پریسا مکاری

گذر

یک من به خاطر خودت از همه چیز می گذرد

و یک تو به خاطر خودت از همه چیز می گذری

نه من هست و نه تو

گذشتن است که می گذرد...


شهریور 97

P.M


------------------------------------

** روزهای زندگی زود میگذرد ...


۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

ملت عشق

به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.

خود به تنهایی دنیایی است عشق.

 

یا درست در میانش هستی ، در آتشش

یا بیرونش هستی در حسرتش ...




------------------

** ناخوانده نامه های یکسال و اندی گذشته را خواندم امروز ... 

*** گذشته ای نیست، حال هست و امید به آینده... و اندک خاطرات مه آلودی هم هست... تلخ و یا شیرین...

**** زندگی کن خوشحال ...

***** :)


۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

خانه ی عشق ... :)

خانه، آشپزخانه، گل های سبز خانه

و بیشتر از همه رنگ آبی

مرا یاد تو می اندازد

وجود پررنگ تو همه جای خانه

و منی که حبس این خانه ی عشق شده ام...



دی 96

یکساله شدیم....

مبارکمان باشد.............. :)


P.M

۱۴ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

بهار من

بهار است

و زمین مست عطر ناب بهار

و من مست بوی ناب تنت

و تو بهار چهار فصل زندگی ام ...


تویی که بیشتر از دیروز دوستت دارم ...

P.M


------------

پ.ن: بهار مبارک (اندکی با تاخیر)

۲۰ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

سهیلا شعر میگوید برای من ..... :)

از بوی خوش دلنوازت مستم

از چشم سیاه دلربایت مستم

از وقتی که شد عشق تو در دل جانا

در کالبد فرشتگان من جَستم

ای نام تو برگرفته از نام پری

شیدا شدیو به پای تو بنشستم

تا تو بشوی به روح و قلبم ای جان

بر گیسوی سیاه تو دل بستم

لبخند زنی چو غنچه گر باز شوی

باغبان گلستان جهان من هستم

حالا که شدی همره من ای زیبا

قلبم بچکد چون آب روان از دستم

۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

سهیلا

تو ای بانوی زیبای هنرمند 

سهیلا جان مهربان ارجمند 

تو مثل نام پرمهرت لطیفی 

قشنگی،جانی و خیلی عزیزی 

تو با آن روح زیبای بلندت 

و آن لبخند شیرین لبانت 

نشستی بر دلم ای مهربانم

برایت از خدا شادی خواهانم 

خدا باشه همیشه پشت و پناهت 

پناه آن همه لطف و صفایت 


۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

از طرف پریسا

آهای مهدی مهربان 

عزیز دل پری جان


خوب بخوابی آقایی 

آرامش قلبمی 


شبت بخیر عزیزم 

به پات ستاره میریزم 


آهای آهای ستاره ها 

اینه آقایی گل ما 


ماچش کنین هزارتا 

از طرف پریسا. 


۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

چها عنصر حیاتی من

برایم تو پـــــــاک و زلالی همچــــو آب

چه شیرین که دارم چنین عشق ناب


وجـودت برایــــــم به گرمی آتــــــش

نباشی شــوم سرد و خیلی مشوش


تو رقصــــــــان مثل گل میــــــان باد

الهی این عشق همچنان زنـــده باد


تو خوبی، فروتن، مهربان همچو خاک

مثل شوق رفتن زیر باران بی بـــــاک


تو مثل چهار عنصر، همیشه حیاتی

نباشـــــی نمیشه به هــــر قیمتی



P.M


تقدیم به عشق عزیزم .... :)

۱۵ دی ۹۵ ، ۱۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

فریاد عشق

بعضی فریاد ها صوت ندارد... 

وقتی به چشمانت نگاه میکنم فریاد آرامی میشنوم به نام عشق 

 و من عاشق این چشمان آرام پرفریادم... 


دوستت دارم عزیزم...  :-*


P.M

 

۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رویای سفر به دور دنیا

گاهی آنقدر زود بزرگ شده ای که یادت می رود فقط 3 ماه دیگر مانده که تو 27 ساله شوی. داری 27 ساله می شوی و میخواهی قلب و روحت را تقسیم کنی و هدیه اش کنی به کسی که اگر با توجه به پایین آمدن سن مرگ 60 ساله شوی، 33 سال امانتدار هدیه ات باشد.

درست است که 27 ساله ای ولی شاید عمیقاً 7 سال است که تو در جستجوی مفهوم زندگی با واژه ی خوشبختی آشنا می شوی. 7 سال است و هر سال بیشتر درک می کنی خوشبختی چیست و چه می خواهی از این زندگی.  تو در جستجوی این درک، تجربه هایی کسب کرده ای، گاه تلخ و گاه شیرین. و در پی آن فهمیدی که تجربه ارزان هم نیست. فهمیدی که حضور هر شخص در برهه ای از زمان بی دلیل نیست و تمام اینها علائمی است برای پیمودن مسیر و رسیدن...

الان دارم به رویاهای 10 سال پیش فکر میکنم وقتی در مدرسه با هانیه خیال می بافتیم و میخندیدیم. او که ویولن را خوب می زد و من که مشغول هنر منبت بودم. هر دوی ما استعداد خوبی در زبان انگلیسی داشتیم. وقتی قرار گذاشتیم با دوچرخه دنیا را بگردیم و ویولن زدن او و فروش کارهای هنری من هم درآمد و ره توشه سفرمان باشد.

و من در مسیر تحقق به این رویا هر چند دیر به چیزها و اتفاقات بهتر و قشنگ تری رسیدم...

درست مثل سانتیاگو در کیمیاگر... او که به دنبال آرزویش به عشق رسید... به یک امانتدار خوب و صمیمی... گاهی با عشق به گونه ای روبرو می شوی که قابل تصور با متصوراتت نیست. گاهی همه چیز آنقدر سریع رخ میدهد که به شک می افتی در خواب یا بیدار بودنت.

گاهی حضور یک نفر دریک مدت زمان کوتاه قلبت را آنچنان پُـر می کند که دست خودت هم نیست... و میفهمی که خوشبختی یعنی  همین حس واقعی خوشحالی با بودن در کنار کسی که دوستش داری. یک حس ناب دوطرفه... و خوشبخت تری اگر هر روز برای تداوم این بودن و این خوشحالی با تمام وجود تلاش کنی.


و ایمان دارم که زندگی هنوزم خوشکلیاشووووووووو داااااااااااااره...   با توووووو  و  با دوچررررخه


18/07/95 


P.MM

۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

عقل و عشق

و چه بسیار می گذرد عین عمر... میان دو عین عقل و عشق


-------------------

فکر زیاد حس رو از دست میده و گاهی برعکس...

خوشحالم که دارمت ... :) P.MM

۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۲:۲۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

شب بخیر بچه هاااا

شبتون پر از نور و امید 

به روشنی ستاره ی ناهید 

ناب باشید مثل مروارید 

دوستیامون خرم و جاوید 

همیشه به گرمی خورشید 


پر از قشنگیای های دنیا 

لبریز از عشق و مهر و صفا 

با ی بغل گلهای زیبااا

شبتون بخیر بچه های  بلااا

دوستدار همگیتون پری پریا 


P.M

________________

وقتی شب میشه و دلتنگ دوستات میشی و مجبوری مجازی شب بخیر بگی تا دلت وا بشه...

دلتون همیشه شااااد

۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

دیگه فحش نمیدم بهت بهاااار

قسم به پیامبران اولوالعزم 

 کردم عزمم رو جزم 

با مرگ بر صهیونیزم 

پا میزارم رو این مکانیزم 

که دیگه فحش ندم به عزیزم

 فقط دیگه مزه بریزم 

تو کردی منو هیپنوتیزم 

با اینکه هستی امپریالیزم 

اصلا تو هستی تروریزم 

از همه بدتر میکروارگانیزم 

من میکنم تو رو ملزم 

که واسم بخری زمزم 

وگرنه میزنمت با هیزم 

که دیگه درنیاری واسم دم


_________

وقتی بهار منو عصبانی میکنه و بهش فحش میدم و بعدش پشیمون میشم از دلش درمیارم.  خخخخخ

۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

لطفا در دسترس یک آدم دلتنگ باش

میدونی دلم تنگ چیه؟ 


تنگ اون باجه تلفنای عمومی 

با اون دو زاریای  قدیمی

 

در به در دنبال مخابرات راه دور گشتن... 

واسه دو کلوم صدای  عزیز دل شنفتن 


تنگ بدو بدو رفتن سمت بقالی 

واسه خرید دو تا تمبر حتی تو بی پولی 


چسبوندن تمبر پشت پاکت نامه ای پر از دلتنگی 

ذوق رسیدن نامه، وااای چه حسای قشنگی... 


چ خوب بودن این حس ها و چقدر بیشتر از الانی که تو  اوج دسترسی هستیم ولی نمیخایم که باشیم، تلاش میکردیم واسه چند لحظه دسترسی پیدا کردن به مخاطب.... حالا اگه از نوع  خاص بود که خیلی بیشتر... 




مخاطب مورد نظر پاسخگو نیست، لطفا بعدا تماس بگیرید 

No response... Time out 


P.M


____________________

ی وقتهایی هست یکی برات خاصه، حالا این ی نفر میتونه هر کسی باشه... ی دوست، ی خواهر،  ی یار، یکی که میدونی تو اون لحظه آرومت میکنه... ولی نیست...  

۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

باشی ...

دلم خواب می خواهد

                 اندکی عمیق، اندکی شیرین

کنار دریایی باشم پرتلاطم

                  خیره شوم به جزیره ای میان آبی دریا

جایی که حس کنم تو را

جایی شبیه رویاها

جایی که دیگر نگردم بودنت را

                                                     تا رسیدم باشی....

P.M


22/07/94

۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

بهار من دوستت دارم

دوستی دارم بهار نام
که هست خیلی خوش نام

لپاش ماشالا این هوا
چشماشو نگو چه زیبا

دلش قد ی دریا
خیلی ناز و دلربا

بهار هست باصفا
مثل ی آبجی باوفا

اکثر وقتها شیطون
این بهار مهربون

کدبانو و عاقله
خیلی جیگر و جالبه

همگی بگین ماشالا
به این دختر ناز و بلا

خدایا همیشه شاد باشه
از غصه رها باشه

دوست دارم بهار جون
خیلی زیاد، قد جون


P.M

۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

دی ...

زمستان است،

پنج روز مانده به انتهای دی ...

ساعت حوالی پنج

بیست و پنجمین روز دی...

دختری در انتهای بیست و پنج سالگی

پنجمین دختر زاده دی ...

در غروب دلنشین بلندای شهر راز

با دوستی دلنشین تر ...

دی و پنج را عجیب دوست دارد

و دوست را دوست دارد عجیب تر...


P.M

25 دی ماه 1394

۲۵ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

روسری زرد تو ...

تو بر سر میکنی یک زرد زیبا

به رخ میکشی زیبایت را به دنیا

تو با چشمان زیبای همچو دشتت

و با لبخند  زیبای شیرین لبانت

برای من یادآور روزای خوبی

روزای شاد کنار حوض ماهی

عزیزم خدا باشه همیشه پناهت

پناه آن همه مهر و صفایت


P.M

-------------

دوست دارم آبجی راضیه ... :)  تولدت مبارک ...

۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

خداوندا...

خداوندا، ای خوب من مهربان

آفریننده کوه و دریا و بیابان

مگذار مرا در این گرداب بی پایان

که من تنهاترینم کنارم بمان

امیدم به توست و نه این و آن

تو تنها آگاه دل عاشقان

کنارم بمان، بمان، بمان ...

P.M

۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

سلام

تمام فاصله میان من و تو تمام می شود... بگو سلام...




 hello- HP
۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۲:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

فاصله

دلم می گیرد

از حرفی که می زنم

از چیزی که می فهمد

و چقدر فاصله است میان حرفم و فهمش

که می شود فاصله ای بیشتر

چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر فاصله است میان حرفم و فهمت ...

P.M


------------------------------------------------

*** خدای من پناهم باش... جهان تاریکی محض است، خداوندا کنارم باش، یارم باش، قرارم باش ... :)(((((((

*** یا علی ...

۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۵۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

قصه ی یک عشق

ی روز ی روزگاری
ی بنده خدایی 

دانشگاه رو بنا کرد
آتیش به جون ما کرد 

از این ور و از اون ور
هم دختر و هم پسر 

شدند با هم همکلاس
همگی با هم باکلاس 

میون همه ی اونها
بود دو جوون باصفا 

پسری بلا و رعنا
دختری ناز و جیگر طلا 

پسر قصه دانشگاه ما
ب قول خودش خیلی باوفا

رفت پیش دختر ناز و بلا
بهش گفت ببخشید خانم خانوما 

دختره بیخبر از همه جا
سرشو کرد از تو کتاب بالا 

با نگاهی خوشایند به رعنا
بهش گفت بفرمایید شما؟ 

پسره گفت دوست دارم
تو که نمیدونی عاشقتم 

گفت که امرش خیره
بگی نه هم میمیره 

گفت بیا واسه آشنایی
باشیم با هم چند ماهی 

سر و دل دختر ناز قصه
این دختر بی غصه 

از تو کتاب و مشق و درس
رفت پیش اون که حالا هس

گذشت با خوشی چند ماهی
این فرصت خوب آشنایی 

یهو افتاد از زمین و هوا
ی مشت مشکل بیجا 

حالا دختره شده عاشق
وای نگو انگار پسره فارغ 

پسر عاشق و رعنا
دید مشکلات رو با دوز بالا 

اومد و گفت به دختر زیبا
نمیشه نمیشه نمیشه به خدا

دختره گفت تو قول دادی
نکنه میخای جام بزاری؟ 

پسره گفت چ قولی
آقا نمیشه با بی پولی  

دختره گفت یعنی چی؟
احساسات من پس چی؟

یعنی همه اینا بازی بود؟
دوست داشتنات کاهی بود؟ 

تو که گفتی عاشقی
بدون من فارغی 

حالا که منو کردی عاشق
خودت میخای بشی فارغ 

پسره گفت با پرویی
تو عزیز دلم میمونی 

من دوست داشتم از اول
ولی قصدآشنایی بود از ازل

تو خیلی خوب و عاقلی
مهربون و جالبی 

این من هستم مشکل
برو به سلامت خشکل 

من به دردت نمیخورم
نمیتونم خوشبختت کنم 

من نکردم با احساست بازی
قصدمون بود فقط آشنایی  

اون رفت و تنهاش گذاشت
دل مهربانو رو زیر پا گذاشت

دختر هیچی نگفتو گریه کرد
هی خاطرات رو زیرو رو کرد

یکی نیست بگه پسر جون
ای به ظاهر عاشق شیطون 

یادت نمیاد اون همه دوست دارم
که هی میگفتی به اون طفل معصوم 

داشتی باهاش آشنا میشدی؟
یا احساسشو بازی میدادی؟ 

پسر بلا و شیطون
نکن این کارا رو با اون 

دنیا داره خدایی
نکن عشق رو گدایی 

دختر ناز قصه
این دختر بی غصه

الان غصه داره
تنها مونده بی یاره 

دلش زخم خورده بدجور
باورش نمیشه رفته اینجور 

زندگی بالا داره پایین داره
خوشی و ناخوشی داره 

همه میدونیم که گاهی
میاد مشکلات اتفاقی

مرد اونه که طاقت بیاره
بمونه و پا رو عمل نیاره 

خدای خوب و مهربون
خدای دل عاشقون 

ازت میخام از  اون بالا
خدایی کنی همین حالا 

بده به این دختر مهربون
دلی شاد و لبی خندون 

تو تنها شاهد قصه ما
شادی بزار تو همه دلها


P.M


---------------------------

برای دل پاک عزیزترین عزیزترین دوستم...

:)(((


فروردین 94

۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

برای عزیز خاله...

کوچولوی من مریضه
یکمی بیشتر عزیزه

حالا که سرما خورده
دل همه رو برده

مامانی  من مریضه
آخه خیلی نحیفه

دیروز که گشنه بوده
سرما رو دولپی خورده

هر وقت گشنه ای مهدی جون
بخور خورشت فسنجون

دیشب آقا دکتر مهربون
زده ی آمپول توی ک...ن :-D

منم منم پری پریا
که کردی تو دلم جا

میگم به خدای باصفا
زودی خوب بشه  مهدی بلا

خدایا زودی خوفش کن
یکمی ملوس ترش کن

شبش قشنگ و آنتیک
واسه این عزیز فابریک

خودت که عزیز جونی
اینو هم  خوب میدونی

دوست دارم فراوون
عزیز دلم مهدی جون



-----------------------------------

برای پسر خواهرم محمد مهدی عزیزم وقتی سرماخورده بود... :)


P.M


بهمن 93

۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پریسا مکاری

بچه های مهر

زندگیتون پر از زیباییای دنیا 

پر از آرامش کنار دریا 

پر از شادی و شور و صفا 

با ی بغل پر از گلای زیبا 

به سفید و پاکی ابرا 

به قشنگی و صلابت کوه ها 

به سرسبزی و خرمی جنگلا

با ی دنیا پر از عطر ناب  عشق خدا

دوستدار همگیتون پری پریااااا

P.M


..............

برای هانیه و مرضیه.... دو دوست خوب ده ساله.... 

یاد تمام خاطرات ماه مهر هنرستان مهر با دوستانی پر مهر همیشه بخیر.... 

:)

 


۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

از شادی مادرم شادم....

واست ی دنیا شادی 

کنار ی حوض ماهی 

با نون و پنیر و سبزی 

با ی مشت تیله رنگی

بازی کنی و بخندی 

آب بپاشی توی هوا

دست به خاک کنی بشه طلا 

طلا ها رو ببری به بازار 

بفروشی و بشی ی پولدار 

سفر کنی به دور دنیا 

به سمت کاخ آرزوها 

اونجا که ی پری نشسه 

خوشحال و کمی خسه 

تو رو ببینه خوشال شه

دنیاش پر از شادی شه 

خوشالش کردی ماچت کنه 

شادی رو بهت برگردونه 

خلاصه بگم مامان  جون 

دوست دارم فراووون

خوشحال و مهربون باش

مواظب خودت باش

...  

 

.........................
دوست دارم مامان خوبم....  

P.M
۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - کتابخانه ....

این روزها در کتابخانه پشت میزی با دیواری چوبی مینشینم، گاهی که سرم را بلند میکنم چهره نمیبینم، تمام سرها پایین در جستجوی علم...  شاید!... نمیدانم که اینها گرسنگان علم اند یا مانده پشت درهای کنکور، علاقمند یا به زور!
درس امروزم تضاد است، مثالش جوانی و پیری....  در کتابخانه تنها یک چهره تضاد میبینم.  چهره ی تضاد مادری پیر که همیشه حوالی ظهر برای دختر جوانش ناهار می آورد. ولی تضاد بزرگتر را در اینجا مهر میبینم و خشم...
مهر چهره ی همیشه خندان و مهربان مادر با ظرفی غذا در دست و خشم و شرم دختر جوان از دیدن دوباره مادر، با کتابی قطور در دست...!
دختری که نگران گرسنگی علم اش است
و مادری که نگران گرسنگی شکم فرزندش...
و جالبتر اینکه میان این تضاد مترادفی هم هست...
مغز و شکم هر دو خالی...

مرداد 94

 

------------------

خدایا به ما صبری به عظمت خودت عطا بفرما تا بتوانیم بمانیم در سختی و به امید خوشی... :)

:)


P.M



۲۰ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - قلب من کجاست؟!

مدتی است نمینویسم
انگار مدتی است جوهر تخیل ذهنم پاک خشک شده است...
انگار مدتی است را زندگی نکرده ام...

وقتی برمیگردم و به پشت سر نگاه میکنم...

میبینم چقدر دور شده ام از آنچه باید باشم و نیستم...

میبینم چقدر گم شده ام...

و  چقدر  در بیراهه های ناخواسته ای  که نامهربانان برایم ساختند قدم زده ام...

وقتی میبینی خودت ایستاده ای تنها، روی نقطه ای نامعلوم از کره خاکی...

جایی که همیشه با قلبی روشن به دور دست های دست نیافتنی مینگریستی...


و با قلبی پر از شوق میدویدی به سوی لمس دست نیافته ها...

اکنون روی همان نقطه ایستاده ای خیره به سمت همان دست نیافته ها...

میخواهی بروی میدانی چیزی منتظر توست... چیزی که باید بیابی اش...

ولی انگار چیزی کم است...

همه بار و بنه سفر را چک میکنی...

خودت، راهت، هدفت ...

آخ یادم آمد قلمم جوهر ندارد....

آخ یادم آمد جوهر قلمم قلبم است...

انگار قلبم را گم کرده ام...

باید بگردم قلبم را پیدایش کنم...

قلب من کجاست؟  نکند پیش کسی جامانده باشد؟

باید بگردم قلبم را پیدایش کنم...

باید بگردم دنبال آدرس کسی که قلبم را پیشش جا گذاشته ام...

باید جایی آدرسش را نوشته باشم...

راستی دفتر خاطرات من کجاست؟

 (مرداد 94)

P.M

 

---------------

چقدر دلم برات تنگ شده بود رنگین کمون عزیزم.

همدم تموم تنهاییای چند ساله پری پریا

چقدر از تو  دور شدم منو ببخش رنگین کمونم...

آدمای دنیای واقعی منو از تو دور کردن، ولی بازم فهمیدم مجازی و خیالی زندگی کردن شاید بهتر باشه...

من دوباره برگشتم و دوباره زندگی می کنم...

می خندم و همیشه دوستت دارم وبلاگی من...

هوووووووووووووراااااااااااا

:)

 

وبلاگی عزیزم میبینم که دوری من باعث شد که تو هم مریض بشی. می بینم که ی سری از پستام از بین رفته. تموم پستای سال 93. چیزای قشنگی بود. ولی دیگه شده. پس بهش فکر نمی کنم... دوباره شروع می کنم.

 

 



۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

نامه ای به یک دوست مجازی که جویای احوالاتم شد...

دوسال پیش در وبلاگ قبلی دوستی مجازی داشتم که همیشه مطالبم را دنبال می کرد... گاهی از طریق جیمل جویای احوال هم می شدیم... امروز یادی از گذشته کردم و این جواب نامه من در آخرین نامه ارسالی از او بود...

هر جا هست شاد باشد و خوشحال...

سلام و درود و سپاس...اندک ناخوش بودم در این اندک روزهای گرم طاقت فرسای اخیر...

القصه احوالات ما جویا شدید اینگونه به عرض عالیه می رسانم که خوردن میوه ها و غذاهای شیرین و ترش بهار ، باعث به سرآمدن حالتی ناخوش  به این بنده طن ناز ظریف مزاج گردید که نه تنها دمار از  روده و معده ی این نازبانوی شیرازی درآورد بلکه باعث پریشان حالی و افسردگی عده ی کثیری از جمعیت شیراز شد...

آنچنان که پیگیر امر شدیم پی بردیم و گویند مسمومیت غذایی بوده و است...

 و اینک خدا را هزار مرتبه شکر سپاس که به میمنت گل گاوزبان و معجون و نعنا و دم کرده زعفران و از پس آن بابونه و  گل ختنی هنوز پای برجاییم تا مجازی، روز بزرگ مردان ایران زمین را به بامعرفت دوستان و علی الخصوص امیرارسلان خان جان ایرانی تبریک و تهنیت عرض نموده و اینگونه بیان کنیم که پری پریا خشکل شهر قصه ها حالش رو به خوبی و دوباره شادی است و به شما قائم مقام ارشد دربار دستور می دهیم این خبر را در شهر  در اسرع وقت پراکنده و پخش نموده که دیگر این پریسای طناز طاقت دیدن پریشان حالی عزیز شهروندان و بیشتر امیرارسلان خان بن جیمیل شیرازی را ندارد....

 و البته تنها درد دل این بزرگ بانوی شیراز کم لطفی دوستان و آشنایان در جویا شدن احوال شریف می باشد....

که به پاس این روز بزرگ همه را فراموش کرده و دوباره می بخشد. باشد که همه ی ما به راه راست هدایت شده و قدر عزیز مهربانان ناخوش را بیشتر بدانیم.

امید است و امیدوار که بهترین ها از آن شما و خانواده گرامی و ارجمندتان باشد.

و من الله التوفیق

 

رونوشت به:

1)امیرارسلان خان بن جیمیل الشیرازی 

2)امیرارسلان خان بن جیمیل الشیرازی 

3) و خودش

 

پیوست البته که دارد: دست جیغ هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 


------------------
یاد ایام به خیر ....

 

P.M

۰۴ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

تیر ماه من...

تیر ماه است
اوج گرما و عطش ...
چه زیاد شده است انبود انباشه لغات درهم ذهنم
تیرماه است و دوباره داروغه ی این کهن دیار عاشقی ته مانده ی جیب مردم وطنم را باج می گیرد...
این روزها آنقدر نامه مالی بدون امضاء و با امضاء از نوع الف و ب و ج اظهار کرده ام
این روزها آنقدر برای داروغه ی شهر نابسامان وطنم حساب مالیات دوخته ام
که دیگر حساب زندگی خودم از دستم گریخته است... چه برسد به اظهار زندگانی شیرین
خسته هستم و دلتنگ...
دیر زمانی است که با هم نخندیده ایم...


P.M

-------------------
تیر ماه 1393

۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

خیابان ...

دنیایی می خواهم پر از خیابان های عریض ....

من باشم و تو و بگردیم دنبال آدرسی که تا بی نهایت پیدا نشود.

من عاشق طی کردن این خیابان های پرعرض با توام...

چرا که تنها جایی است که محکم گره می خورد به هم دستانمان...

(پری سا)


P.M

------------------------

***  کاش فقط ی کوشولو میتونستیم حتی از سوراخ کلیدشم که شده آینده رو ببینیم... فقط ی کوشولو...


اسفند 93

۰۴ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

اگر ...


امروز دنیا تهی از خودخواهی و مملو از مهربانی میشد، اگر مطمئن بودیم که فردا نیستیم...


P.M


---------------------


آذر ماه 1393

۰۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - آدم ها عاشق ما نمی شوند ...

آدم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند ، آدم‌ها جذب ما می‌‌شوند. در لحظه‌ای حساس حرف‌هایی‌ را می‌‌زنیم که شخصی‌ نیاز به شنیدنش داشته. در یک لحظه ی حساس طوری رفتار می‌‌کنیم که شخص احساس می‌‌کند تمام عمر در انتظار کسی‌ مثل ما بوده! در یک لحظه ی حساس حضور ما ، وجودِ شخص را طوری کامل می‌‌کند که فکر می‌کند حسی که دارد نامی‌ جز عشق ندارد. آدم‌ها فکر می‌‌کنند که عاشق شده اند.

آدم‌ها فکر می‌‌کنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمی‌‌آورند. آدم‌ها فکر می‌‌کنند مکمل خود را یافته اند. ... آدم‌ها زیاد فکر می‌‌کنند. آدم‌ها در واقع مجذوب ما می‌شوند و پس از مدتی‌ که جذابیت ما برایشان عادی شد ، متوجه می‌‌شوند که چقدر جایِ عشق در زندگی‌‌شان خالیست ...

می‌‌فهمند در جستجوی عشق‌های واقعی‌ باید ما را ترک کنند. تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدم‌ها یاد بگیرند که "عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی" و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان، عشقی‌ را که فکر می کرده اند دارند چه می‌کند با کسانی‌ که حس میکرده اند این عشق واقعی‌ ‌ست.

"نیکی فیروز کوهی"

-----------------------

از حرف تا عمل راهی است بس طویل و سخت


 

 

***مسافر مشهد بودم و تازه برگشته ام ... چ صفایی دارد روبروی ایوان طلا نشستن زیر باران...

پروردگارا سپاس از نوع عظمت صفای امام رضایت...

*** دعایم آرامش تمام بیماران ...

***زندگی احوالت چطور است؟ مثل حال گل؟ حال گل در چنگ چنگیز مغول؟

P.M



۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۴:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رفتن ...

یادم نمی رود آن برق زیبای چشمان روشنت... وقتی که اختیار را به من دادی و گفتی: بمانم یا بروم و من گفتم: برو

رفتی ولی یادم نمی رود... ***



----------------

*** برای دوستم راضیه...

*** دلم آن بهترینی می خواهد که بنشینم کنارش چایم سرد شود و دلم گرم...


P.M

۰۴ آبان ۹۳ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

یک روز خوب

تاریخ : سه شنبه هشتم مهر ۱۳۹۳ | 18:42 | نویسنده:   PARISA


امروز واسم کلاً یه روز عجیب و غریب بود.... شاید واسه اینکه دیشب نفهمیدم آخر خوابیدم یا نه ... D:

امروز که رفته بودم واسه آزمایش خون، آقایی علیزاده نام که خون می گرفت یه پسر شوخ و شنگ بود... به من که رسید فکر کرد از خون گرفتن می ترسم کلی سربه سرم گذاشت و خندیدیم تا مثلاً دردم نیاد به قول خودش که می گفت از مرده خون می گیره پا میشه می رقصه... بعدشم بهم گفت متافیزیک و هاله شناسی و این چیزا خونده... بهم گفت هاله مثبت اطراف من بسیار زیاده و تعداد معدودی اینطوری هستن این روزا... کلی خوشحال شدم... تشکر کردم و زدم بیرون با اتوبوس برگشتم خونه... تا به در خونه رسیدم فهمیدم قبض آزمایش رو جا گذاشتم دوباره این همه راه برگشتم ... خلاصه یه آزمایش خون نیم ساعته دقیقاً واسه من سه ساعت آب خورد...

ولی بعداً به حکمت این قضیه پی بردم... تو راه رفتن دوباره، دوست قدیمی و بسیار دوست داشتنی خودم رو دیدم یه چند سالی می شد ندیده بودمش کلی تو راه پر ترافیک با هم حرف زدیم... دختر خیلی گل و خشکلیه... دقیقاً مثل آنجولیا جولی... چقدر دلم براش تنگ شده بود.... همیشه عاشق خنده هاش بودم... رفیق فابریک دوران کاردانی... همه تو دانشگاه ما رو می شناختن ما سه تا بودیم و کلن یه ماجراهایی تو دانشگاه ساخته بودیم که فراموش نشدنی بود. همه به اسم سه تفنگدار می شناختنمون ... D:

می گفت یه یک ماهی میشه از خونه بیرون نیومده... طلاق گرفته بود... یه دختر ناز گل قشنگ و خانوم همه چی تموم... کلی سر به سرش گذاشتم تا یکم بخنده... می گفت حالش خیلی بهتره با من حرف زده... کلی درد و دل کرد... چقدر گاهی خیلی از هم بی خبر می شیم... و این چقدر بده...

دوباره عصر وقتی می خواستم برم سرکار تو راه دیدم که هم پول ندارم هم کلید مغازه رو جا گذاشتم، دوباره این همه راه مجبور شدم با اتوبوس برگردم، به خواهرم گفتم واسه اینکه زیاد طول نکشه کلید رو بیاره سرخیابون بهم بده، از قضا اونم گوشی تلفن همراهش رو تو خونه جا گذاشت و همین باعث شد که من دوباره یه نیم ساعتی بگردم تا خواهرم رو پیداش کنم...

ولی دوباره این تاخیر باعث شد یکی دیگه از دوستای نازنین قدیمیم رو ببینم و باهاش حرف بزنم... البته اون قبلاً حالش خیلی بد بود به خاطر از دست دادن عزیزان و شکست عشقی و مسائل مالی ولی الان خیلی خوشحال و شاد بود و به من خیلی انرژی داد...

همیشه رفتن ها و نرسیدن ها منفی نیست... مثل امروز من می تونه کلی مثبت باشه، کلی دیدار قدیمی رو تازه کنه...

ولی من فک می کنم آقای علیزاده هاله حواس پرتی من رو با هاله زیادی مثبت اشتباهی گرفته بوده.... D:

به هر حال امروز از اینکه کمی حواس پرتم خوشحالم...

 

-----------------------------------

 *** من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی        ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم

*** یکی از دوستان می فرماین: تو که می دونی همه مردها خیانت می کنن پس با یه پولدار ازدواج کن...

گریه کردن تو کافی شاپهای پاریس، بهتر از گریه کردن تو آشپزخونه ی یه آپارتمان کوچیک کرایه اس...

آدم بدجور می ره تو فکر... علت مجرد بودنش تا الان رو الان درک می کنم...

*** من تماشای تو می کردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای منند...

*** از آن روزی که فهمیدم پ را چگونه می نویسند دوستش دارم... چون اول من است... پ مثل پری... ولی ای کاش که اول پول هم نبود.... P.M

*** یکی از استادای دانشگاه پیام نور شیراز هم اسم و فامیلی منه... افتخار بزرگیه واسه ایشون که هم اسم منه ... D:

***  تندرستی، گواراترین نعمت هاست "امام علی (ع)"

۰۸ مهر ۹۳ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - ...

من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه ، که هیچ کدام از واژه هایش مترادف این “دلتنگی”های لعنتی نمیشود کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد ! درد دارد ...

 

:)

---------------

***شاید اگر شاید نبود زندگی بهتر بود
و شاید اگر، اگر هم نبود زندگی بهترین ... شاید اگر ... (P.M)

 

***ما امروز زندگی می کنیم و هیچگاه به فردا اعتباری نیست، پس حتماً یادتان باشد به عزیزانتان بگویید دوستشان دارید... (مصطفی توقیفی)

گاهی انسان ها از گفتن احساسات دریغ می کنند که مبادا شاید... !!!

 

***پاییز زیبا رو به تمام دوستانم که حدود بیشتر از 10 نفری می شدند پیامک زدم و تبریک گفتم... هیچکس جواب نداد ...:(

 

 

 

 

"دلم یک ساعت مچی می خاد همینطوری...

از نوع برناردش بهتر"



۳۱ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

تو...

مهم فقط تویی ...

نه تمام آن مهم نکته های درسی دوران مدرسه

کاش از ابتدا تو را درس داده بودند...

تا خوب یاد گرفته بودمت کنون....

P.M

۱۱ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - بطری بازی ....

کودکی بخشی جدانشدنی از زندگی هر فرد، شاید شیرین ترین و پرخاطره ترین، رویایی یا بیخیال ترین بخش از زندگی ....

دورانی  که خیلی وقتا ما بزرگترا دوست داریم به اون برگردیم چون دنیایی است پر از شادی... ولی همه می دونیم که زمان دوباره به عقب برنمی گرده پس چقدر خوبه که این قدرت  رو داشته باشیم تا کودک درونمون را تا ابد زنده نگه داریم تا بتونیم همیشه شاد باشیم....

همه ی ما هم دور و بر محل زندگیمون چندتا بچه زندگی می کنه... موجوداتی با شور و هیجان که گاهی بهت یادآوری می کنند زندگی رو خیلی هم جدی نگیر....

و از آنجایی که ما هم در طبقه سوم یک مجتمع 16 واحدی تقریباً شلوغ و پلوغ زندگی می کنیم و می تونم بگم تو هر  خونه ای به غیر از خونه ما یکی دو تا بچه داریم و همیشه وقتی می خای از خونه بری بیرون یا به خونه بیای این فرشته های شیطون و کوچولو رو حتماً تو پارکینگ می بینی که یا دارن بازی می کنند،جیغ می زنن، گریه می کنند و یا گاهی هم خرابکاری...

و از آنجایی هم که تقریباً همه ی اعضای خانواده ما مشغول به کاریم و کمتر تو خونه ایم به همین دلیل اکثر مواقع تنها مامانم خونه است... ولی امروز که جمعه است  و خونه هستم، من یه چیزی رو کشف کردم، فهمیدم که ما هم یک بچه تو خونه داریم که من از وجودش تا الان بی خبر بودم....

 من از حضور این  کودک وقتی  که داشتم امروز صبح تلویزیون نگاه می کردم خبردار شدم که فاطمه یکی از همین بچه های همسایه زنگ در خونمون رو تند و تند می زد تا اینکه مامانم در و باز کرد و فاطمه با یه شور و هیجان زیاد می گفت خانم مکاری خانم مکاری بطری بطری و زودی از پله ها رفت پایین... مامانم ریز می خندید و می گفت باشه عزیزم...

به خودم گفتم یعنی چی؟ خلاصه چیزی نگفتم و فقط حرکات مامانم رو زیر چشمی زیر نظر گرفتم که دیدم مامانم رفت سمت بالاکن و یه بطری برداشت که یه سرش به یه طناب بلند وصل بود و بطری رو به وسیله طناب یواش یواش داد پایین...  این موقع بود که جیغ و هورااااای بچه ها از تو پارکنیگ بلند شد که بطری بطری بطری...

حالا نگو مامانمم با بالا و پایین کردن بطری باعث می شه بچه ها هی بالا و پایین بپرن و هر کی تونست بطری رو بگیره برنده اس.... و هر روز مامانم یه نیم ساعتی اینطوری بطری بازی می کنه...

الان من از یه طرف خیلی خوشحالم و از یه طرف کمی ناراحت... خوشحال از اینکه  فهمیدم ما هم یه کودک شاد و پرهیجان تو خونه داریم و ناراحت از اینکه چقدر دیر این کودک شیطون و شاد رو شناختمش....

 

الهی فدای مامان شیطون خودم برم من....

یه همچنینمامانگلی دارم من.... :) :*

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من و مامانم ، نوروز 1372

 پری سا

:)



۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - کمی شیرینتر....

خدایا زندگی خوشمزه استا فقط یکم شکرش کن

خدایا زندگی قشنگه ها فقط یکم واقعی ترش کن

خدایا اصلن منظورم این نیست که زندگیم زیاد شیرین نیست  و همش مجازیه

فقط یکم.............. 

 

___________

دوست دارم بخوابم ی خواب اصحاب کهفی.... 

از روزایی که شباش خستگی روزاش از تنت بیرون نمیاد خوشم نمیاد.

من خیلی هم خوب نیستم. من ی آدم معمولیم با دوز بالای حواس پرتی.    

 

P.M

 



۳۱ تیر ۹۳ ، ۲۱:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - منطق ایرانی!!!!

 یا حق با منه، یا تو نمی فهمی که حق با منه!

 

----------------------------------------

---------------------------

----------------------------------------

خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دلم تنگه. چرا نمی فهمی؟؟؟

 

دوستان به نظرتون من چند تا سکه می ارزم؟؟؟؟

 

 



۰۹ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - پریسا

-----------------

***هدیه دوست خوبم سایلنت.... ممنون عزیزم خیلی زیاد زیاد زیاد :)

 



۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۴:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - یک تو ...

دلم یک تو می خواهد

یک تو که بماند تا به ابد

 

یک تو که برایش بتپد آن قلبم

جان بگیرد زدیدنش روحم

 

یک تو که هر وقت بخواهم باشد

هستی و بود و نبودم باشد

 

یک تو که حرف زنم گوش کند

نرود، شانه به من قرض دهد

 

یک تو  که باشد و عمل بکند

به تمام حرفهایی که می گوید

 

یک تو باشد و بخندد با من

نرود در جمع بخندد از من

 

یک تو که سر به سرم بگذارد

وقت دلتنگی تنهایم نگذارد

 

یک تو باشد، یک توی پر احساس

نرود باشد، بماند کنارِ من حساس

 

یک تو که بودنمان ما بشود

عشقمانشهره ی شهرها بشود...

P.M



۰۸ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

دوست داشتن

تاریخ : یکشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۳ | 1:50 | نویسنده:   PARISA



*** دو کلمه ای که من خیلی ازشون متنفرم Ok و By، الان شدن سه تا:
Ok , By و گرفتاری...

این سه تا رو باید از فرهنگ لغت حذف کرد و مجازات استفاده کننده اش رو اعدام  اعلام کرد...


*** ...

*** دوست داشتن یه نفر آسونه... نگه داشتن دوست داشتنش، نه خیلی آسونه...


*** من با همه مهربونم، لطفاً برداشت اشتباهی نکنید...

P.M

۰۴ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

Rainbow (رنگین کمون پری پریا ) D: :) - حال این روزهای من...

پریشان حالم

مثل حال دل پرشور شیرین در تپش عشق خسرو...

خسروی نامهربان من

می دانی فرهادنماهای روزگار زیاد شده اند...

نه اشتباه نکن کوه کن نیستند

ولی لااقل تو ای نامهربان

خبر مرگ مرا بانگ بزن

شاید که آسوده شوم

و انتهای قصه امان خسرو وشیرین.... شاید...!!!

P.M

...




۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

لواشک

تاریخ : جمعه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۳ | 20:54 | نویسنده:   PARISA



یعنی هیچی لذت بخش تر از خریدن یه لواشک تو اوج بی پولی نیست...

و لذت بخش تر اینکه وقتی بازش می کنی می بینی یکی نیس دو تاس...


از تمام پرسنل لواشک سازی بخصوص بخش بسته بندی به خاطر این اشتباه شیرین، نه ببخشید تُــرش، کمال تشکر را دارم.

D:   

D:

۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

جرم من

تاریخ : سه شنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۳ | 4:14 | نویسنده:   PARISA


زمین است دیگر...


پر است از زمینیان و ناعادلانه دادگاه های زیاد

جایی که محکوم می شوم هر روز....


جرمم مهربانی است از نوع زیاد...

دفاعی ندارم

                 آری  مجرمم... :)((   

 

 

 شاد باشید و مهربان ...

P.M

۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۴:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

لبخند بزن

تاریخ : جمعه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۳ | 13:51 | نویسنده  PARISA



به خوابم می آیی این شب ها هر شب.... رویای بغضت پریشان ام می کند این روزها هر روز...

 امشب که می آیی لبخند بزن و کنارم بمان نازنین...



P.M

۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

خیال ...

تاریخ : دوشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۳ | 22:57 | نویسنده:   PARISA



بی خیال هر چی خیالم این خیالِ است که بی خیال من نیست...


P.M

۲۵ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

اینجا ...

تاریخ : دوشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۳ | 20:58 | نویسنده : PARISA



ساعت طین 12 ... اینجا شلوغ است....

دیگر حتی جایی برای نشستن هم نیست.

صدای شمارش از 176 هم گذشت...

177 را هم گرفتند

ویژ ویژ ریختن سس های سفید و قرمز روی ساندویج های از 1 تا الان 178 ...

اینجا همه ی گرسنگان تحصیل علم گرسنه اند..


اینجا بوفه دانشگاه

ساعت طین 12...

 

-------------

***حاصل 4 ساعت تنهایی و انتظار در بوفه دانشگاه

*** تکرار دوباره حکایت سیب سرخی که دست آدم چلاقه...

*** زبون بعضیا رو باید از ته برید و آتبش زد تا دیگه مثل دم مارمولک دوباره درنیاد.

*** تعارف رو که همه می کنند، مرد عمل باش و بمون...

*** دلم برای عزیزترین عزیزترینم خواهر گلم تنگ است بسیار...


P.M

۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

ساعت عاشقی

تاریخ : یکشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۲ | 1:46 | نویسنده PARISA 



ساعت  12 ...

دوازده عاشقی است یا نه را نمی دانم

باران ...

آخرین باران یکشنبه شب سال است خوب می دانم

دلم ...

درد می کند بسیار... و باران چشمی که میبارد روی گونه ام

من و آسمان ...

ساعت 12 است ... کنون می دانم 12 عاشقی است در آخرین یکشنبه شب سال

هر دو می باریم...

 

-------------

** در دردها دوست را خبر نکردن، خود نوعی عشق ورزیدن است! (شریعتی)

** رقص موهام در باد تو روزهای بارونی روی بالاکن رو خیلی دوس دارم...

** رنگین کمونم کمی بار غم گرفته... معذرت.

عوضش خیلی دوسش دارم چون همیشه آرومم می کنه.

دوست دارم رنگین کمونم... :)


 

۲۵ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

آسمان من...

تاریخ : سه شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۲ | 17:42 | نویسنده : PARISA



تمام آسمان من رنگ چشمان توست...

:)

P.M



------

love u mother :)

۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

خواب تلخ

تاریخ : یکشنبه چهارم اسفند ۱۳۹۲ | 8:25 | نویسنده   PARISA


خودم خواب تلخ خیال های خامم را می بینم.

تعبیر و معبر نمی خواهد

خودت که باشی

شیرین می شود

آن تمام خام خیالِ خواب تلخم ...

P.M

 

------

دل دل کردنِ گفتن حرف دل...

شاید بی معنی می گویم... ولی می گویم هر آنچه که باید...

۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بخونید جالبه و واقعیت ...

۳۰ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - 1 سالی که 10 سال گذشت...


2 سالی می شود  می بینم هر شب جمعه مادری تقریباً اوایل شاید نرسیده به 50 سال، تکدی می کند جهت لقمه نانی برای یتیمانش...

2 سال پیش مانتو می پوشید، مرتب و منظم، چهره اش سرخ از خجالت... سرش همیشه پایین... تا جایی که باورم نمی شد فقیر است.

امروز با دقت بیشتری به او نگاه کردم. تمام صورتش چروک، تمام موهایش سفید، چادرش خاکی، چهره ی رنج کشیده بی لبخندش... و هنوز سرخی صورتش از خجالتی نهفته ته اعماق نگاهش...

این 2 سال 20 سالی پیرترش کرده...



----------------------

دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، خویشاوندان ثروتمندش در عزایشگوسفندهاسربریدند!!!



۲۴ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - یک فنجان سرمای تلخ ... :)

به یکدیگر دروغ نگویید... آدم است، باور می کند، دل می بندد...

...

سکوت و صبر پیشه می کنم. نگران نباش... به زمانی که در دست توست بنگر... 

...

خدایا سپاس که هر روز مسائلی سر راهم قرار می دهی تا دوستان به ظاهر دوست را خوب بشناسم.

سپاس از نوع فراوان.


--------------

سرمایی خورده ام بس تلخ ولی خورده ام دیگر... پس نوش جانم...:)


دوست عزیزمراضیهرا بسیار دوست دارم. تنها دوستی که تولدم را یادش نرفت و هدیه اش یک لباس زیبا.

دوستت دارم راضیه... :* (تولدم 29/10/68):)




۲۰ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شک

من از تو یک دل می خواهم تا ابد...

قولش را همین حالا بده برای ابد...

شک داری برو، که می ماند با تو تا ابد ...

نترس و برو ... برو  به سلامت برای ابد ...


---------------------------------

دلش قرصِ قرص راهش همین بود... یک شب مهمان فکر شد و برگشت...

و چه خوب !!!

--------------------------------

مادرم روزی هشتصد و شصت و هفت هزار بار می گوید ازدواج کنم!...

و بی شک اگر من روزی با مردی ازدواج کنم که با هم به مهمانی های احمقانه ای برویم که مردان یک طرف جمع شوند و از سیاست و کار و فوتبال بگویند و زنان یک طرف دیگر جمع شوند و از پدیکور و مانیکور و انواع و اقسام رژیم غذایی و ساکشن و پروتز لب و پستان و جُک های سکسی و چگونگی شوهرهایشان در رختخواب و سریال های ترکیه ای ماهواره و خرم خاتون حرف بزنند، خودم را آتش می زنم!!!

مادر ِ من، عزیز دلم، اگر مردی را پیدا کردی که با من به دوچرخه سواری و تئاتر دیدن و کنسرت رفتن و فیلم دیدن و آهنگ های (غیر پاپ) دانلود کردن و شعر و کتاب خواندن و کافه رفتن و شب گردی های بی هوا و سفر های بی هوا با کوله پشتی و عکاسی و نقاشی و سر به سر هم گذاشتن و دیوانه بازی هایی از این دست زد، و آنقدر به با هم بودنمان ایمان داشت که به زمین و زمان و هر پشه ی نَری که از دور و برم رد می شود گیر نداد، و به من احساس "رفیق" بودن داد و نه تنها احساس "زن" بودن، طوری که تمام دنیا به رفاقت و رابطه مان حسودی شان شد و مجبور شدیم برای چشم نظرهایشان هر روز اسفند دود کنیم، آن وقت شاید یک فکری برای رسیدنت به آرزویت کردم!... که با علم به اینکه این خراب شده نامش ایران است، و ازدواج به جای اینکه سندِ با هم بودنِ "من" و "او" باشد، سندِ با هم بودن دو ایل و طایفه و حرف و حدیث هایشان و احتمالا همان مهمانی های احمقانه و غرق شدن در باتلاقِ خرج و مخارج و روزمرگیِ محض ست، احتمالا هرگز به آرزویت نخواهی رسید...مرا ببخش...


------------------------

همیشه وقتی با دوستام می رم بیرون دوربینم رو با خودم می برم. دیروز یکیشون زنگ زده، که زیادم با هم صمیمی نیستم کلی تحویلم گرفته که تو باید حتماً بیای.آخرش می گه قربونت برم عزیزم یادت نره دوربینت رو حتماً بیار. با شوخی می گه دوربینت رو نیاری خودتم نیا....

بهش گفتم خودمو می خای یا دوربینمو...

منم نرفتم تا بیشتر بهش خوش بگذره...

عقل در چشم و چشم نگاهش به مال و پولت... !!!




۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دلم برای عزیز دلم تنگ شده...

عزیز دلممحدثهرا چند ماهی است ندیده ام...









دوستت دارممحدثهبهترینم...:*


۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دلم یه دنیا سکوت می خواد...



دلم یه دنیا سکوت می خواد

یه دنیا سکوت یه آدمی که تمام سکوتش قوله...

یه دنیا سکوت یه آدمی که تمام سکوتش حرفه...

نه حرفی هایی که یه دنیاست ولی هیچ کدومش قول نیست... فقط حرفه...

پس آرامش من رو به هم نزن حراف بد قول...

P.M





۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - جواب یکی مثل من عزیز...

سلام یکی مثل من عزیز...

چه جالب که شما بازدید کننده پروپاقرص وبلاگ بنده حقیر شدید. واسم خیلی لذتبخشه جواباتونو بدم. حداقل با یک نفر تفکراتمو به اشتراک می زارم. واسم این تازگی داره و خیلی خوشحالم که حتی بدون اینکه شما رو بشناسم چه از حیث جنسیت و سن و سال و بدون درج وبلاگ بنویسم چیزایی رو که تا حالا ازم پرسیده نشده.

این که می گی پست من عادی نیست اول باید بگم که کلاً تمام پستای من خاص و غیر عادیهD:

نه مثل من عزیز خیلی هم غیرعادی به نظر نمی رسه شاید به نظر خودم. قصدم نشون دادن تنفرم از آدمای حرافی بود که فقط حرف می زنن و قولای الکی می دن.

خوب دیگه هستن دور و بر همه ی ما... کارشون فقط بر هم زدن آرامش همین...

حرفت خیلی سنجیده و پسندیده است این که آدم از شکست به موفقیت برسه نشون دهنده همون تلاش و پشتکار و تمرین البته از نوع مضاعف بوده. ولی با ناامیدی اصلا موافق نیستم.

باید یاد بگیریم اگه شکست خوردیم ناامیدنشیم ایمان و امیدمون رو از دست ندیم و دوباره تلاش کنیم.

این امیدت درباره ی بالا رفتن درک انسانها  هم قشنگه و دوست داشتنیه. ولی انتظار نداشته باش که همه درست و منطقی فکر کنن. درسته که تلاش واسه عوض کردن عقاید منفی مردم با ارزشه. ولی همیشه از خودمون شروع کنیم و بتونیم خودمون رو عوض کنیم تاثیر گذاریش حتی رو اونایی که قصد تغییر دادنشون رو داشتیم خیلی بیشتره.

برای رسیدن به درک درست و فهمیدن حرفای دیگرون لازمش شاید همون شکسته. البته بازم میگم شکستی که باعث بالا بردن ما بشه. خیلیا هستن که همین شکستا رو نتونستن تحمل کنن و نزول کردن.

 

اینجا هم که گفتی کسی به حرفت توجه نکرد...

نمی دونم چی شده که دیگه کمتر آدما به حرفای هم توجه می کنن. بیشتر حرفایی که می زنیم یه نوع شعاره. به نظر من چون به هم توجه نمی کنیم.این که فقط گوش کنیم ببینیم طرف مقابل چی می گه. من زیاد دیدم کسایی که تا می خای باهاشون حرف بزنی یا می خان حرف خودشون رو قالب کنن یا می خان واست نسخه بپیچن.

نمی دونم یکی می گفت که اگه واسه رفتن به یه کاری 1000 بار شکست خوردی نگو هزار بار شکست خوردم بگو واسه رسیدن به یه چیزی 1000 راه اشتباه است...

احترام یعنی چی؟

ویکی پدیا اینو اینطوری تعریف کرده:

اِحتِرام احساسیمثبت از ارج نهادن و اعتنا به فردیا شی‌ای است که فرد احترام‌گزارنده آن را سزاوار احترام می‌شمارد.

حرمت نهادن، نکوداشت، بزرگ داشتن، ارج نهادن و آزَرم برابرهایی برای احترام هستند.

فردی که به شخص یا چیزی احترام می‌گذارد، به آن شخص یا چیز توجه می‌کند و برای آن اندازه‌ای ارزشقائل می‌شود. این ارزش‌گذاری متعاقبا ممکن است خود را در رفتار و عملکرد احترام‌گذارنده نسبت به احترام‌یافته نمایان کند.

احترام‌گزارنده معمولا امتیازها و کیفیت‌هایی را در فرد یا چیزی می‌بیند و این‌گونه داوری می‌کند که آن فرد یا چیز، سزاوار توجه، پاسخ و ارزش‌گذاری است و باید ادعای او بر حقو حقوقی را نیز به رسمیت شناخت. با تغییر این امتیازها و کیفیات ممکن است میزان احترام نسبت به آن فرد یا شی نیز تغییر یابد.

احترام قائل شدن با توجه کردن همراه است و این توجه داشتن در بسیاری موارد صرف انرژی یا مسئولیتهایینیز با خود می‌آورد و بنابر اصل کم‌کوشی، انسان این صرف انرژی را زمانی انجام می‌دهد که آن را برای بقای خود یا هماهنگی بهتر با محیط لازم ببیند.

بنابر این احترام گزاردن با دوست داشتنتفاوت دارد.دوست داشتن و علاقه ممکن است در تمایل درونی سرچشمه داشته باشد اما احترام می‌تواند تنها به خاطر جبر محیط در فرد نهادینهشده باشد.

احترام با رعایت نیز تفاوت دارد. رعایت حداکثر سرعت توسط رانندگان یا رعایتآتش‌بسمورد توافق توسط دو گروه متخاصم ممکن است رعایت محض باشد و عنصر احترام در آن‌ها وجود نداشته باشد.

 

به هر حال من خودم فک می کنم با توجه به تعریف بالا وقتی یه نفر واست مهم باشه در قبالش احترام می زاری و بهش توجه داری...

به نظر من همیشه واسه همه خودت باش. هم جلوی اونی که از نظر پست و مقام در سطح پایینی و هم جلوی کسی که از این لحاظ بالاست، البته همیشه با احترام.

احترام رو اگه بخوای به صورت کلی بیان کنی. درست و با ادب و با آرامش صحبت و برخورد کردن با طرف مقابله. اگه درخواست چیزی داری مثل یه زیر دست با طرف برخورد نکنی و با خواهش و لطافت اون رو تقاضا کنی.

البته که تعریف احترام تو هر فرهنگ و سطحی متفاوته و از حیث هر کس احترام یه جوری معنی پیدا می کنه. یه سری آدما هستن که حتماً نباید کمتر از شما بهشون خطاب بشه که مبادا بهشون بر بخوره. به قول خودمون عصا قورت داده برخورد می کنن. مطمئنا جلوی این جور آدما یه کم شیطونی کنی تو رو بی ادب می پندارن.

 یه سریا دیگه از اون ور بوم افتادن....

اعتدال رو داشته باشی می تونی با همه کنار بیای. و این که به این باور برسیم که هر کسی تو یه فرهنگی بزرگ شده اینجوری قابل انعطاف پذیر تر می شیم زندگی با آدمای مختلف هم واسمون راحت تر. همیشه وقتی خودت باشی و مهربون باشی و به دیگران توجه داشته باشی. جات همه جا بین همه هست. همه هم بهت احترام می زارن و دوستت خواهند داشت.

خلاصه باید بیشتر یاد بگیریم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد رو رعایت کنیم.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام مثل من عزیز. امیرارسلان خان شیرازی.

البته که قبلاً خودتون رو معرفی نکرده بودید. به هر حال خوشحالم با شما آشنا شدم.

و اینکه مطالب رو با دقت می خونید و پست می زارید خیلی واسم باارزشه.
این که گفتم تمام پستام خاصه شوخی کردم.
به نظر من درک طرف مقابل با احترام فرق می کنه. گاهی حتی بعضیا رو هم درک نمی کنیم ولی حق اینکه باهاشون بدرفتاری و بی احترامی داشته باشیم رو نداریم.
پس می تونیم بگیم درک کردن افراد با احترام گذاشتن به اونها دو حوزه ی متفاوته.
ولی خوب اینجوری هم می شه گفت کسی که به همه ی انسان ها احترام می زاره مطمئناً سطح فکرش بالاست و نسبت به تمام امور و افراد دور و برش آگاه تره پس می تونه زندگی و شخصیت های مختلف افرادهای گوناگون رو بهتر درک کنه و به همه ی افکار انسان ها از هر قشر و جایگاهی احترام بزاره.
به طور مثال این که انسان ها توی فرهنگها و جایگاه های مختلفی بزرگ می شن و زندگی می کنند. مثلاً یکی فقیر و یکی غنی. شاید هر دوی این افراد نتونن درک درستی از زندگی های هم داشته باشن. ولی این سبب نمی شه که چون زندگیشون متفاوت از یکدیگه بوده به هم احترام نزارن.
من آدم چندان متفاوتی نیستم پس نیازی نیست دنبال جوابای خاص از من باشی.
بله متاسفانه  وقتی که استفاده درست از وسایل ارتباطی نوین رو یاد نگرفتیم. همین وسایلی که می تونه یک وسیله خیلی خوب برای بالابردن اطلاعات و شناخت افراد مختلف باشه و در نتیجه درک و سطح فرهنگ افراد رو بالا ببره و باعث بشه بیشتر به هم احترام بزاریم.
در بد مسیری حرکت کرده و فقط به عنوان یه وسیله سرگرمی و بیشتر گذران وقت یاد میشه.  یاد گرفتیم فقط لایک کنیم نه کمی فکر کنیم که اصلا چی نوشته...
به هر حال دوست ندارم زیاد از زمونه ومردمش شکایت کنم. من شاید نتونم دنیا و مردمش رو عوض کنم ولی به هر حال می تونم خودم در جستجوی راه درست باشم و تا می تونم سعی کنم خودم رو عوض کنم. این واسه من مهمتره.
شاد شاد شاد باشی مثل من عزیز امیرارسلان.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

14/11/92    11:55

ممنون بابت شناخت و تعاریف سنجیدتون.
قبول دارم که آدما با هم فرق دارن ولی از کجا باید به یه نفر اعتماد کرد. آدما همینجوری تو دنیای واقعی رنگین کمونی هستن واسه خودشون.
دیگه اینجا که مجازیه و هر کسی می تونه خودش رو یه جور دیگه معرفی کنه.
این دلیل درستی نیست چون به هیچ کس اعتماد نداری وب نداری.
شما می تونی وب داشته باشی و نظرات آدمای مختلف رو راجع به مسائلی که درج و پست می کنی مطلع بشی. البته که همه هم درو و دو رنگ نیستن. ولی تو باید عاقل باشی که اینجا مجازیه  و به هیچ کس اعتماد نکنی.
شاید دلیل تنهاییت هم همین باشه این که به هیچ کس اعتمادنداری که راجع به نوشته هات نظر بدن. نیازی نیس که هرکسی با تو حرف می زنه سریع بهش اعتماد کنی حرفاشو بخون و گوش کن با عقاید و آدمای مختلف آشنا شو.
درسته که ما تو دنیای واقعی، واقعی هستیم. ولی آیا چقدر طرز رفتار و حرف زدنمون و افکارمون در دنیای مجازی با واقعی فرق میکنن رو از کجا می شه فهمید.
این که به من اعتماد کردی و ایمیل دادی ممنون. ولی واقعاً از کجا به من اعتماد کردی؟
من به تمام کسایی که به این وبلاگ سر می زنند و واسم نظر می دن خیلی متشکرم و واقعاً دوستشون دارم. البته در حد مجازی ...

من بین دنیای مجازی و واقعی ام یه دیوار هست. این دو تا رو با هم قاطی نمی کنم.
البته که نظرات دیگران واسه من مهمه. شاید خیلیا با هم از طریق وب آَشنا شدن و الان رابطه ی خوبی دارن.

البته به کسی توهین نمی کنم. نظر شخصیمو گفتم و فقط می خاستم بگم دنیاهایی رو که توش زندگی می کنم رو از هم جدا شده می بینم.

به هر حال نظر و عقیده شما به عنوان یک دوست با توجه و پراحساس واسم خیلی با ارزشه در حد مجازی....
شاد و خرم و موفق و موفق و خرم و شاد باشی.... همیشه دوست خوبم.


:)

پری پریا




۰۵ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سلام دوباره یکی مثل من عزیز.... :)

بله دقیقاً همینطوره. لحظه لحظه زندگی هر نفر یک تجربه است.

مهم اینه که به این درک برسیم که تجربه ها رو باعث پیشرفت قرار بدیم. نه اینکه هربار اشتباهی رو که قبلاً تجربه کردیم انجام بدیم و هر روز نزول کنیم.
احساس رو خیلی دوست دارم. چون تمام صفت های خوب دنیا از همین احساس زیبا برانگیخته می شه.
یه جایی خوندم نفس خوش نکشد آنکه گرفتار دل است.
ولی من این حرف رو قبول ندارم درسته کسایی که احساسی اند بیشتر از دیگران شاید از مسائل که به وجود می یاد ناراحت می شن ولی این جور آدما همیشه دنیا رو زیبا می بینن و خوش بین اند و امیدوار...
و من خدارو شکر می کنم که احساسات زیبایی به من داده تا با اون بتونم به دیگران کمک کنم... و شاد زندگی کنم.
تو رو هم چون مثل منی دوست دارم از نوع زیادِ زیاد...
این حرفت رو خیلی دوست دارم که می گی عشق و محبت از ازل با ما بوده و هست...
اصلاً وجود آدمی عشق است...
اینجا هم که می گی مگر عشق رو باید تو خیابون پیدا کنیم و این حرفا....
اول باید ببنیم معنی عشق چیه. عشق با دوست داشتن فرق می کنه.
حالا اصلاً اگر عشق رو بسیار دوست داشتن شخصی بدونیم آره باید پیدا کنیم کسی رو که واقعاً لیاقت بسیار دوست داشتن ما رو داشته باشه. کسی که احساسات ما واسش مهم باشه و عشق متقابل داشته باشه نسبت به ما. البته این عشق و دوست داشتن وقتی زیبا می شه که دو طرفه باشه در غیراینصورت تو این رابطه فقط یک نفر زجر می کشه و سرخورده می شه.
محبت و دوستی رو نباید هیچ وقت از کسی دریغ کرد اینجا منظورم عشق جنس مخالف نیست محبت به همه ی نوع مخلوقاته. وقتی به همه و همه چی عشق بورزیم و مهربانی کنیم این لذت دوست داشتن باعث می شه ما دوباره هر روز با امید از خواب بیدار شیم و روز جدیدی رو شروع کنیم. ولی نباید در مقابل مهربانی که می کنی از همه توقع داشته باشی که مثل خودت با تو رفتار کنن. چون شخصیت های متفاوتی داریم. مهربانی کن بدون توقع... این بسیار شیرین تر است...
مطمئن باش وقتی به همه با عشق مهربانی برخورد کنی مهرت به دل اون کسی که باید ارزشت رو بدونه می یوفته و مطمئن باش اون نفر مقابل هم یکیه مثل خودت... پس اینجا همون جایی که تو پیدا شدی و اون طرف مقابل هم پیدا کرده اونی رو که باید...
بحث در رابطه با حوزه عشق و دوست داشتن زیاده...
احساسات آدمی بسیار با ارزشه و باید مواظب باشه واسه هر کسی خرجش نکنه و به قول خودت از اون زندگی و نه چیز... نگهداری بشه...
این زندگی رو واسه فقط یه نفر که ارزشش رو داره صرف کنی خیلی قشنگ تره. تا هر دفعه با یکی بودن و مقداری این به قول من چیز باارزش رو بین همه تقسیم کردن....
دیگه آخرش چی می مونی واسه اونی که می خای تا آخر عمر باهاش زندگی کنی. چیزی جز پوچی نمی مونه.
پس مراقب زندگیت باش... همیشه مهربان باش و عشق بورز...
بازم می گم اگه یکی مثل خودت پیداکردی شک نکن حتماً جرات کن و بهش بگو..

بعضی وقتا هست یکی مثل خودمون رو پیدا کردیم ولی به خاطر یه چیزای دیگه از کنارش رد می شیم....

واسه بیان احساسات حتماً نمیخاد شاعر باشی به قول خودت راستگو باشی پیداس...

شاد باشی عزیز دلم مثل من....

پری سا


-------------------------------------

خب آدمی ست دیگر، دلش تنگ می شود، حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده، الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله،...؟

آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی کنی، از همانجا که گم می شوند، تعدادشان هم کم نیست، هی می آیند و می روند، اما
این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی، و وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد سلامی بکند و برود،...!

«مهسا ملک مرزبان»




۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - جواب یکی مثل من...

hamishe be in eftekhar mikardam ke doost kheyli daram o har rooz chand nafari dor o baram boodan
ta inke ye moghehaee delam migireft
dalilesho namidoonam
valo to oon mogheiyat hichki nabood ke betoonam bahash rahat harf bezanam o rahat besham
oonvaght bood ke didam cheghadr adam niyaz dare be yeki ke betoone mahram e delesh bashe
behesh etminan - etemad - va esggh dashte bashe
pas adam niyaz dare be yeki mesle khodesh


سلام عزیز دلم مثل من.

حرفاتو کاملاً قبول دارم. ما روزانه با آدمای زیادی حرف می زنیم، دوستیم، می گیم و می خندیم. یکی از دلایلی که با دیگرون دوست می شیم رفع نیازه...
رفع نیاز با یکی درد و دل کردن دوست بودن شاد بودن حرف زدن، چون انسان به ذات اجتماعیه و تو تنهایی زندگی کردن هم خیلی سخته...
ولی دوستی اونجایی قشنگ می شه که حتی وقتی هم بهت نیاز ندارن واسه خودت ازت یاد کنن... یه سری آدما هستن تا نیازشون تموم می شه. دوستی با تو رو هم تموم شده می بینن... این نمونه از دوستیا این زمونه زیاد شده...
منم دوست زیاد دارم زیاد...
ولی بعضی وقتا جای اونی که باید باشه تا آرومت کنه نیس...
واسه همین من موقع های که دلم می گیره مزاحم دوستام نمی شم...
من اینجور وقتا فقط به آسمون نگاه می کنم و واقعاً از ته دل واسه همه ی دوستای دور و نزدیکم و بیشتر اونایی که خیلی خیلی دوستشون دارم دعا می کنم تا همیشه شاد باشن. خیلی انرژی می گیرم... چون با بهترین دوستم حرف زدم...
ولی من مطمئم پیدا می شه اون کسی که لیاقت محبت عشق اعتماد اطمینان و دوست داشتن من رو داشته باشه.
ولی من همیشه سعی می کنم پای حرفای همه ی دوستام بشینم. اتفاقاً زیادم باهام درد و دل می کنن. دوست دارم بتونم کمکشون کنم خیلی دوست دارم... و همیشه منو یه آدم پرانرژی می بینن...

اینو چند وقت پیشا وقتی دلم گرفته بود گفتم. حرف دوستی زدی یادم افتاد گفتم بنویسمش واست:

باور کنید چیز زیادی ندارم

یک دل که بسیار دلتنگ می شود هر روز
یک مشت کوچک خاطره که تکرار می شود هر شب
نیم اتاقی دارم... یک دفتر یادداشت که هر شب پر می شود از کی را نمی دانم
و همراهی دارم پر از دوست...
گاهی لبخندی می زنم به خاطرات و گاهی اشکی  مرهم دلم...
یاد می کنم لیست بلند دوستان را
نه مزاحم هیچ کدامتان نمی شوم، خوبم ...
دفتر یادداشت را می بندم، همراهم را خاموش
می خوابم... شاید که می خوابم...

شاید که فردا شب گوشی برای حرفهایم پیدا کنم شاید...


دوست ندارم این حرفای منفی رو به کسی بگم و بیشتر واسه خودم می نویسم ولی خب گفتم بزار بگم... به گوش واسه حرفهایم که تو بودی امروز ... :)

واست آرزوی بودن با کسی رو می کنم که لیاقت عشق و اعتماد و دوست داشتنت رو داشته باشه یکی مثل خودت...

پیداش کردی بهش بگو... نزار ندونسته از کنارت بگذره...
:)

پری سا



۰۲ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - life... :)

۱۵ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سنگ

*** خدایا سپاس که بعضی ها را سنگ دل آفریدی و بعضی ها را سنگ صبور....


P.M


-----

پس از اندک مدتی به وبلاگم سر زدم. رنگین کمانم بی رنگ شده... چرا؟

با سپاس فراوان از منصور عزیز....



۱۴ دی ۹۲ ، ۱۱:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - Ctr+Z

where r u my Ctrl+Z?


-------

قسمت، تقدیر، حکمت، شانس یا به قول مادربزرگم پیشونی؟

به جرم کدامین یک؟

:)(

P.M




۲۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - گوشواره آویز...!!!

در غروبی دل انگیز در پی گوشواره ای برای هدیه ی تولد کهن رفیقم، به مغازه ای رسیدم.

زنی زیباروی گوشواره می پوشید.

در انتخاب گوشواره ای آویز یا گل گوش تردید داشت...

از من که نظر خواست گفتم: گوشواره آویز واقعاً زیباست و زیبایی ات را دو چندان می کند.

گفت: آری آویزها  همیشه زیبایند...

مثل منی که زیباییم ولی به بهانه ی آویزان بودن طرد شدم...!!!

گل گوش را خرید و رفت...


پریسا:)

--------

*تجاوز یعنی به بهانه ی پاک بودن طرد شدن...!



۱۵ آذر ۹۲ ، ۲۰:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مهدیه، ناز گل من...

مهدیهتازگیا می ره کلاس قصه گویی...

اومده بهم می گه خاله پری دارم می رم کلاس قصه گویی. بهش گفتم: آفرین عزیزم، دوستم پیدا کردی؟

گفت آره. گفتم: خب اسمش چیه؟ گفت همون که تو تولدا می دن. گفتم: چی؟ کیک!!  گفت: نه... گفتم: میوه؟؟  گفت: نه.

رفت و دوباره بعد یه چند دقیقه ای برگشت گفت آره یادم اومد... کادو !!! اسمش کادو بود. همون که  تو تولدا میدن. گفتم مطمئنی؟!! گفت آره.

الان که فک می کنم منظورش هدیه بوده...

یعنیناز گلممترادف سازیش در حد بیسته:)


:*



۱۵ آذر ۹۲ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - خود تحویل گیری D:


وقتی جای چیزی امن است،

کمتر سراغش را می گیری...


مثل یادمندر دلِ تمامشمادوستان عزیز D:


پری پریا:)



۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۹:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دروغ

یه سری آدما هستند دورند ولی نزدیک، یه سریا برعکس... دسته اول رو بیشتر دوست دارم.

یه سری آدما هستند دوست داشتنی اند ولی زیاد دروغ می گن، یه سریا برعکس... دسته دوم رو بیشتر دوست دارم.


الان که نگاه می کنم به آدمای دسته ی دومِ جمله اول و دسته اولِ جمله دوم خیلی نزدیکم.

الان می خوام به آدمای دسته دومِ جمله اول بیشتر توجه کنم و آدمای دسته اول جمله دوم رو کنار بگذارم.

من خیلی زود بدی ها رو فراموش می کنم. دروغای آدما دسته اولِ جمله دوم رو به راحتی فراموش می کنم، ولی شاید نتونم به راحتی ببخشمشون.


پری:)

...




۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۶:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دل نوشته...

***حالش را که پرسیدم فضول خطابم کرد...

حال می فهمم چرا هیچ وقت احوالم را نمی پرسید....


***من تا پایین ترین حد کوچک شدن رسیدم چون دوستت دارم...

شکستم... خرد شدم... ولی نگران حال من نباش. من دیگر خوب بلدم چگونه خرده های خود را بند بزنم...


***دنیای عجیبی است... از روبرو که نگاه کنی، من تو را می خواهم، تو دیگری را، دیگری مرا...

باید یاد بگیریم پشت سرمان را نگاه کنیم شاید آنکه ما در جستجویش هستیم پشت سرمان باشد...*


***سکوت که می کنی باارزش تر می شوی...

P.M


----------------------

*شما اگر می توانید برگردید، من از آن دسته آدم های یکطرفه ام :)(



۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۴:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - ساعت...

ساعت وسیله ای کوچک ولی تاثیرگزار

شاید مهمترین وسیله ساخت بشر...

و همین وسیله کوچک، مهم و تاثیرگزار، می تواند یکی از پرخاطره سازترین وسیله برای تک تک جامعه بشریت باشد چون ما برای تمام لحظه های شیرین، تلخ، شادی و غمِ و البته خاطره ساز زندگی امان، انتظار می کشیم و در تمام این لحظاتِ بیشتر انتظار، به ساعت نگاه می کنیم. و البته هستند خاطره هایی  هم که بدون انتظار و ناخودآگاه ثبت می شوند ولی باز  هم به اولین چیزی که نگاه می کنیم ساعت است، شاید...

هر کس هم در زندگی خود لحظه های پر ارزشی دارد و انتظار رسیدن به لحظه ی شیرین وصال و یا شاید تلخ فراغ...

ساعت وسیله ای است که لحظه لحظه، ثانیه ثانیه ی گذر عمر را به ما نشان می دهد. اغلب تمام برنامه ریزی های زندگی امان را بر اساس ساعت انجام می دهیم و چه بسیار رابطه هایی که از همین ساعت شروع می شود... ببخشید ساعت چند است؟

لحظه تولد یک کودک برای پدر و مادر، لحظه های انتظار ساعت 7 صبح و رفتن به مدرسه، لحظه های شیرین بودن با دوستان، قهر و آشتی ها، انتظار رسیدن تابستان و دوباره انتظار ماه مهر، لحظه لحظه روزهای عاشقی، انتظار پایان روزهای سخت زندگی، لحظه های دلتنگی یک مسافر دور از خانه، لحظه لحظه انتظار یک تماس، لحظه تلخ وداع و یا مرگ یک عزیز... لحظه ی اوج معروفیت ساعت سر سفره هفت سین...

تمام لحظه هایی است که ما به ساعت می نگریم.

ساعت شاید بهترین هدیه برای یک عزیز برای ثبت تمام این لحظه های زیبا، شیرین یا شاید تلخ و سخت...

ساعتی گران هدیه روز تولد دختر همسایه از نامزدش بود.

هدیه ای که نه از روی علاقه بلکه از روی ظاهرسازی آقای داماد جلوی خانواده نوعروسش به او تقدیم شد و البته در پی آن جنگی که دیشب رخ داد و در ادامه از دست رفتن آرامش تمام همسایه ها از این تراژدی تلخ...

تراژدی سرقت همان ساعت توسط داماد به دلیل بسیار گران قیمت بودن و فروش آن جهت درمان کردن گوشه ای از دردهای سرسام آور و گران روز عقدکنان ... و نتیجه اش هوارهای دختر پولدار همسایه بر سر تازه داماد!

در وصالی نه چندان پایدار که هر دو به هدف خود نه از روی صداقت، اعتماد و دل سپردن رسیده بودند، دامادی که به هدف رسیده و دختری پولدار به دست آورده و دختری که عاقبت فقط شوهر کرده...

لحظه های تکرارنشدنی زندگی که می تواند زیبا باشد با فقط در کنار هم بودن و یک دل بودن... با قیمت گران ساعت مثلاً هدیه روز تولد، این وصال کوتاه را که می توانست شیرین باشد را به فراغی تلخ تبدیل کرد...

و چه تلخ در بسیار زندگی هایی که اعتماد و صداقت و یک دل بودن جایش را با مال و دروغ و چشم و نه دل عوض کرده... ؟!!!

-------------------

**من هم مدت زیادی است که ساعت ندارم و علت دیر رسیدن هایم فقدان همین ساعت است شاید. :)




۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شاد بودن

شاد بودنهنر است

شاد کردنهنری والاتر...

------

* اندک مدتی نیستم.

* سپاس از همه ی دوستان که مرا نه برای رفع نیاز بلکه برای خودم یاد کردند.

* دوستتان دارم.

* شاد باشید و شاد بمونید.

*** :)



۲۲ مهر ۹۲ ، ۰۹:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بازم سوتی مامان :)

یه کمد دیواری داریم که مدام قفلش خراب می شه. اصلاً من نمی دونم چه حکمتیه که ما پا به هر خونه ای که می ذاریم همین مشکل رو داریم. و همیشه کمد دیواریامون درش مثل دروازه بازه.

یه روز مامانم دوباره مهندسیش گل کرد و گفت خودم درستش می کنم. خلاصه هی این ور رفت اون ور رفت، آچار آورد پیچ گوشتی آورد. بالا رفت پایین اومد. درست نشد که نشد.

و از اونجایی که تو این ساختمونی که به تازگی ساکن شدیم. مامان گرامی به پست شریف و پرمسئولیت مدیریت منصوب شدند و مدام همسایه هایی که کارشون یه جایی گیر می کنه در خونه ی ما رو می زنند، القصه سر درست کردن قفل ذکر شده بود که به ناگهان زنگ خونه زده شد.

آقای همسایه و خانوم همسایه بودن از اون آدمای کنجکاو روزگار...

مامان تعارف کرد و اومدند داخل. آقای همسایه هم وقتی دید مامان آچار و پیچ گوشتی دستشه علت رو جویا شد و خواست که کمکی کنه. لوازم ذکر شده رو از مامان گرفت و رفت سراغ قفل در کمد.

حالا همه ی ما هم تو سالن جمع شده بودیم و مشغول صحبت با خانوم آقای همسایه و گاه گداری هم با آقای همسایه که حسابی مشغول بود و تمام زور خودش رو می زد تا قفل رو درس کنه و مامان هم در این لحظه داشت شربت درست می کرد.

بعد از چند دقیقه ای آقای همسایه با یه حالت ناامیدی اومد جلو گفت نه نمیشه حسابی گیر کرده.

مامانم نه گذاشت و نه ورداشت گفت:

از قدیم گفتن که کار هربزنیست خرمن کوفتن،

منم نتونستم اشکال نداره بفرمایید شربت، بفرمایید.

حالا من و خواهرام و خانوم همسایه یکهو یه نگاهی به هم کردیم من که نمی دونستم بخندم یا نه

که یکهو خانوم آقای همسایه زد زیرخنده دیگه منم  نتونستم خودمم رو کنترل کنم .... دیگه فقط شکممو گرفته بودم و چشمام پر از اشک... :D

در حالی که آقای همسایه هم خندش گرفته بود رو به مامان گفت: اختیار دارید خواهش می کنم.

حالا مامانم با تعجب به ما نگاه می کرد که چی شده... می گفت بفرمایید بفرمایید شربت.

فقط شانس آوردیم خانوم و آقای همسایه علاوه بر کنجکاو بودنشون آدمای باجنبه ای هم هستن.

آخرشم مامانم نفهمید که چی گفته...*

بازم یه همچین مامان گلی دارم من.:)


------

*حالا می فهمم بعضی از رفتارای من واقعاً یه مامانم رفته. غیرعمد سوتیزیادمی دم کلاً  :D



۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۵:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - هم نام...

کتاب هم نام، از جومپا لاهیری.

همنام، نویسنده: جومپا لاهیری، ترجمه امیر مهدی حقیقت

همنام داستان پسری است که پس از مهاجرت پدر و مادر هندی اش به امریکا در انجا متولد میشود و طی یک سری اتفاق و علاقه پدرش همنام نویسنده روسی گوگول میشود. در طول کتاب گوگول بزرگ میشود و درگیر دغدغه های تازه اما همواره دغدغه اسم عجیبش همراه با اوست و شاید همین اسم متفاوت است که اتفاقات متفاوتی را برایش به وجود میاورد.

همنام اما بیش از هر چیز داستان مهاجران شرقی است که در امریکا گیج و سردرگم بین سنت و مدرنیته میمانند و برای تطبیق خودشان با محیط یا مجبورند مانند گوگول اصالت و فرهنگ خود را به کلی فراموش کنند و یا مانند مادرش اشیما با دلتنگی و ارزو زندگی را سر کنند و با چنگ و دندان فرهنگشان را حفظ کنند.

در طول کتاب اگر چه برای اشیما که هنوز هم ساری های رنگارنگ میپوشد و خورش کاری میپزد و اداب و رسوم هندی به جا میاورد و از اینده فرزندانش در میان این جامعه بی در و پیکر هراس دارد دل میسوزانیم اما بیشتر با گوگول همدردی میکنیم که برای قبولاندن خود به هم سن و سالان و جامعه امریکایی تلاش میکند و گیج و حیران میدود تا از کسی جا نماند و در انتها میپذیرد که به هر حال اصل و ریشه ای متفاوت دارد.

 «گوگول در کار پدر و مادرش مانده انها چطور از خانواده شان جدا شدند و چطور انقدر انها را کم دیده اند. یک جور قطع ارتباط کامل پا در هوا میان حسرت و امید و انتظاری ابدی. چطور میشود ان مسافرت ها به کلکته- که او یک زمانی انقدر ازشان بیزار بود- بس شان باشد؟ قطعا بس شان نبوده. حالا خوب میداند پدر و مادرش علی رغم تمام کمبود هاشان با صبر و طاقتی که او از خودش بعید میداند در امریکا زندگی کرده اند. او سالهای زیادی را صرف فاصله گرفتن از اصل و ریشه اش کرده بود و پدر و مادرش تا جایی که ازشان بر میامد صرف پل زدن روی این فاصله کرده بودند.»

 این کتاب که برنده جوایز متعدد و برگزیده مطبوعات متفاوت امریکاست توسط نشر ماهی پنج سال پیش منتشر شده و احتمالا تا به حال به چاپ چهارم یا پنجم رسیده است.

لاهیری با نخستین اثرش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی پولیتزردر سال۲۰۰۰شد. همچنین نخستین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳)در ساخت فیلمی به همین نام در سال۲۰۰۷مورد اقتباس قرار گرفت.


توضیحات من:

خواستم خلاصه کتاب رو خودم بنویسم ولی دیدم یکی قبلاً نوشتش و من فقط کپی کردم.

البته این کتاب بیشتر حول اسم همین پسر بچه می گردد به نام گوگول، یه جورایی این پسر بچه  وقتی بزرگ می شه چون تو فرهنگ آمریکا زندگی می کنه و این اسم برای آنها عجیبه  و اینجاس که گوگول از اسم خودش متنفر می شه و اسم خودش رو تغییر می ده.... ولی در آخر با یه حالت پشیمونی به اصل و ریشه خودش برمی گرده.

این کتاب واقعاً جذابه به طوری که دوس ندارید کنارش بزارید. این کتاب رو به همه ی دوستان توصیه می کنم.

**دیروز وقتی رفتم دکتر، اسم خانوم دکتر پریسا بود. یه خانم جوون و مهربون، وقتی فهمید هم اسمش هستم کلی منو تحویل گرفت و خلاصه یه جورایی از مریضای تاپش شدم انگار.

یکباره یادم به این کتاب افتاد یادم افتاد که گوگول چقدر از اسم خودش متنفر بود. همیشه تو همه جا وقتی می خواست با کسی رابطه برقرار کنه ترس و واهمه داشت که وقتی اسمش رو می گه عکس العمل طرف مقابل چیه؟ همیشه همه با تعجب و یا اشتباه اسمش رو صدا می زدند.

ولی هم نام بودن اسم من با یکی دیگه واسم خیلی لذت بخش بود امروز.

خانم دکتر پریسا... :)

پری...:)

 



۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۷:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مولانا ...

هر چیز که در جستن آنی، آنی.... (مولانا)


--------

روز مولوی است امروز. خجسته باد... :)





۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۶:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - راز زیبایی ادری...

ادری هپورن سمبل زیبایی و مد در تاریخ هالیوود است صدها کتاب در مورد زیبایی و شیکی او نوشته شده و هنوز هم ادامه دارد . زیبارویان بسیاری به هالیوود می آیند معروف میشوند و پس از مدتی فراموش می شوند و دیگری جای آنها را می گیرد .ولی ادری هپورن هیچ وقت فراموش نمیشود .او در قلب همه جای دارد.

راز زیبایی او چیست ؟

از زبان خودش بشنوید:

* برای داشتن لب هایی زیبا از کلمات پر محبت استفاده کنید.

* برای داشتن چشم های زیبا در مردم دنبال خوبی های آن ها بگردید.

* برای داشتن هیکل زیبا و لاغر غذایتان را با فقرا تقسیم کنید.

* برای داشتن موهای زیبا اجازه بدهید بچه ها با موهایتان بازی کنند.

* برای موزون بودن با آگاهی راه بروید اینطور هیچ وقت تنها نمی روید.

 زیبایی یک زن به لباسهیکل و مدل موهایش نیست زیبایی او باید در چشم هایش دیده شود برای اینکه چشم هایش دریچه ایست به قلب او جایی که عشق وجود دارد.

 زیبایی یک زن به زیبایی ظاهر او نیست زیبایی واقعی یک زن در روح او منعکس است به عشق و توجه و محبتی است که او به مردم دارد.

زیبایی یک زن با گذشت سال ها بیشتر میشود.





۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۵:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مشکلات و صبر...

همیشه تو زندگی همه ی ما انسانها مشکلاتی وجود داره که مدام برای حل این مشکلات تلاش می کنیم، دعا می کنیم و امید داریم که روزی حل می شه پس صبر می کنیم...

البته گاهی این مشکلات چنان طاقت فرسا می شه که دیگه تاب تحمل کردن رو ازت می گیره و ناامیدت می کنه، مشکلاتی که دیگه هیچ کاری از تو برنمی یاد جز صبر کردن و امید داشتن به رحمت پروردگار... و فقط اینجور مواقع یه حس دلگرمی و درد و دل کردن با یکی که بهت توجه داره می تونه تو رو امیدوارتر کنه. اینکه تحمل کنی و بازم صبر... و الان من خودم تو همین مرحله هستم.

هر کسی هم بستگی به شرایط خودش چیزایی هست که بهش می گه مشکلات، شاید این مشکلات واسه دیگرون مشکل نباشه، ولی برای تو مشکله یا برعکس.

دیروز با محدثه حرف می زدم از همه جا و همه چی می گفتیم. تا اینکه رسید به سرمشکلاتی که زیاد اذیتش می کنه.

بهش گفتم: عزیزم نگران نباش تو پیش خدا دعا کن، دعای بچه ها خیلی زود می گیره.

در اومد گفت: همه همینو می گن ما که چیزی ندیدیم.

گفتم: باید صبر داشته باشی.

گفت: پوکیدیم بس که صبر کردیم تا کی....؟!!

دیگه اصلاً موندم چی جوابشو بدم. الان دارم فک می کنم منی که دهه شصتی ام، قَد این بودم اصلاٌ به این چیزا فک نمی کردم الان روزگارم اینه.

دیگه واقعاً نمی دونم این دهه ی هشتادیا در آینده چی بشن خدا می دونه.

از همین جا از همه یدوستای گلم میخوام واسه آرامشمحدثهعزیزم وخالهاش دعا کنید...

...

----

امیدی هست، چونخداییهست هنوز ...



۰۶ مهر ۹۲ ، ۰۹:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - ساده ی تنها ...

بخند دوست خوبم. ای همجنس من... بخند....

خوشحالم که می خندی، من شاد بودنت را می خواهم...

تو بخند از سادگی من بخند... از تنهایی ام...

خوشحالم که تنها نیستی.... هر روز برای تو تازه ای هست که بخندی و بخندانی کسی را که از جنس تو نیست...

تو اگر با من خوشحال نیستی برو و بخند از من.... بخند با او....

خنده هایت شیرین ولی ارزان ... همجنس خوبم....

ما همجنسیم ولی از جنس هم نیستیم....

همجنس خوبم نگران تنهایی من نباش....

دلیل با هم بودن خریدن و فروختن نیست. دل است....دل....

آری من ساده ام.... ساده ایتنها... 

P.M



۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دل و دلیل

به یادتم... بدون دلیل

به یاد هم بودن دل می خواهد نه دلیل

و چه دلیلی از تو بزرگتر ایبی بدیل...

P.M

*



۳۱ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - جابه جایی خاطره ها... :)

تقریباً روزانه 2 الی 3 ساعت از روز رو در رفت و آمد با اتوبوس می گذرونم.

بعضی وقتا اتوبوس رو دوس ندارم. گاهی پر می شه از آدمای جورواجوری که تو این هوای گرم حسابی به هم چسبیدن، حرف می زنن، دعوا می کنن، دزدی میشه، بچه گریه می کنه و بد از تر همه وقتیه که عذاب وجدانت واسه دادن جایی که روش نشستی گل می کنه.

اصولاً آدمایی که جات رو می گیرن چند دسته هستن دسته اول خانم ها مسن و پیری که باید جات رو بهشون بدی و البته غیر از این دور از انسانیته.

دسته دوم خانومایی هستن که بچه بغلن ، ( البته این دسته هم خود به دو دسته دیگه تقسیم می شه دسته اول اونایی که بچه هاشون به سنی نرسیدن که بخوان راه برن در این صورت دوباره انسانیت حکم می کنه که جات رو به اونا قرض بدی، دسته دوم اون خانومایی هستن که بچشون دیگه راه می ره به زور دست بچه شون رو قبل از اینکه وارد اتوبوس بشن گرفتن و هی بچه شون رو می کشن که خودت راه بیا ولی همین که وارد اتوبوس می شن بچه شون رو بغل می کنن و با التماس هی به این و اونی که رو صندلی نشستن نگاه می کنن بعد خودشون به بهانه اینکه بچه بغلشونه یه جایی گیر می یارن و می شینن )

دسته سوم خانومای ثپل مپلی هستن که وقتی نشستی مدام با عضلات ورزیدشون شما رو تهدید می کنن تا به حالتی نزدیک به خفگی که رسیدی مجبوری با اکراه جات رو به اونا بدی...

دسته چهارم خانومایی هستن که زود غش و ضعف می کنن و به این بهانه دوباره واسه خودشون جا پیدا می کنن.

دسته بعدی خانومایی هستن که بچه های 10 تا 12 ساله دارن به بهانه اینکه عزیزم یه کم جمع تر می شینی بچه ی منم کنارت بشینه تو هم خودت رو جمع و جور می کنی ... ولی بعد بچه هی بهانه ی مادر رو می کنه که بیا مامان تو هم بشین و دوباره تو مجبوری جات رو به اونا بدی. 

خلاصه هر روز یه بهانه هس واسه اینکه عذاب وجدانت خواسته یا ناخواسته دوباره عود کنه و تو دوباره رو پا ایستاده با اتوبوسی مملو از جمعیت و بیشتر شبیه کمپوت یا کنسرو از نوع آدمیزاد و البته با این گرمای تابستون و این اتوبوسای پیشرفته بدون کولر و مدرن ایرانی، صد در صد استریلیزه  و پاستوریزه، دوباره به مقصد برسی.

ولی هیچ کدومش قشنگ تر از این نیس که یه دوست یا آشنای قدیمی رو تو اتوبوس ببینی و از روی میل و دلخواهی خودت،  جات رو به اون عزیز بدی...

مثل امروز که معلم ریاضی دوران راهنمایی ام رو دیدم.

در حالی که یه خاطر خیلی بد از این معلم هم داشتم و زیاد ازش خوشم نمی یومد. آخه من هیچ وقت ریاضیم خوب نبود با اینکه مثلاً شاگرد زرنگ کلاس بودم و مبصر، همیشه تو ریاضی لنگ می زدم. یادمه هیچ وقت هم تمرینا رو حل نمی کردم و همیشه تمرینا رو از روی دفتر خواهرم که یه سال از من بزرگتره می نوشتم.

البته این دفتر پیش دوستای دور و برم هم دیگه معروف شده بود. چون زنگای تفریح با دور و بریام جمع می شدیم و از روی جواب تمرینای حل شده سال قبل کپی می کردیم و کلی خوشحال هم بودیم.

یادمه آخرای سال بود که این دفتر رو بردم مدرسه. دو سه تا درس مونده بود به آخر کتاب، من دیگه از روی تنبلی جوابا رو توی دفتر خودم ننوشتم و گفتم این که دیگه دو سه تا درس نموده همین دفتر خواهرم رو نشون خانم معلم می دم. زد و نقشه ی ما نگرفت و همین خانم معلمی که امروز دیدمش فهمید و کلی جلو بچه ها خفتم داد که نگا دور و بریات همه حل کردن و تو که مبصر کلاسی حل نکردی. حالا نگو همه ی اونا زنگ تفریح از رو دفتر خواهر من نوشته بودن. منم هیچی نگفتم تنبیه اش این بود که تا آخر سال همش هر دفعه که ریاضی داشتیم من باید می رفتم پای تخته و تمام مسئله ها رو حل می کردم. ولی بازم درس عبرت نشد و من دوباره سال بعد شیوه ی خودم رو در پیش گرفتم. :D

تمام این ماجرا با دیدن دوباره خانم میریان جلوی چشمم اومد با این حال رفتم جلو و حال واحوال کردم و جام رو بهش دادم. خیلی خوشحال شد. منم خیلی خوشحال شدم کلی هم تحویلم گرفت و واسم آرزوی موفقیت و خوشبختی کرد.

بازنشسته شده بود، کمی پیرتر و البته مهربون تر... وقتی باهاش حرف می زدم فک کردم خیلی وقته که واسم محترم و دوست داشتنیه... و الان که فک می کنم دیگه هیچ حس بدی نسبت به اون روز و خانم معلم مهربونم ندارم.

امروز اتوبوس واسم قشنگ بود و دوست داشتنی...

قشنگ و دوست داشتنی واسه اینکه همین اتوبوس باعث شد که یه خاطره بد، جاش رو به یه خاطره خوب بده

و الان خیلی خوشحالم.... :)

پری...:)



۲۷ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - محرومیت دیروز و محدودیت امروز ...


همیشه محرومیت محدودیت نیست...

ترس از شکستن شیشه همسایه، بعضی ها را از بازیهای کودکی محروم کرد...

نتیجه ی محرومیت دیروز محدودن نبودن کنون آنهاست

                        در بازی کردن روزانه با دل و شکستن غرور....


P.M



۲۰ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مامان من... :)

همیشه وقتی با مامانم می رم بیرون کلی بهم خوش می گذره. چون همیشه یه چیزی واسش عجیب و غریبه و بهش گیر می ده و معمولاً به چیزایی گیر می ده که زیاد توش تخصص نداره مثلا:

دیروز با مامان گرامی رفتیم پرده سرا واسه خرید پرده.

اول مغازه یه قفس شیک و تمیز بود که دو تا پرنده سیاه و نه چندان زیبا توش بود.

مامانم بعد از کلی سوال از این پرده و اون پرده در حالی که تقریباً دیگه فروشنده هم کلافه شده بود گفت خیلی ممنون حالا یه روز دیگه می رسیم خدمتتون دیگه حالا شما قیافه ی فروشنده رو در نظر داشته باشین.

منم تمام مدت داشتم به این پرنده ها نگاه میکردم و تو دلم می گفتم یعنی این چه پرنده ای می تونه باشه تو این قفس شیک و پیک.

تا اینکه داشتیم از مغازه می یومدیم بیرون که یکی از پرنده ها یه صدای نابهنجاری از خودش درآورد.

مامانم با یه حس کنجکاوی یه نگاه متخصصانه ای به پرنده ها کرد و بعد یه نگاهی به فروشنده که این کلاغه دیگه؟ درسته آقا!!!

آقای فروشنده هم یه نگاهی به قفس یه نگاهی به مامان گفت: خانوم محترم کی کلاغ رو تو یه همچین قفسی نگه می داره آخه!!!

در این لحظه خانوم آقای فروشنده یک چنان خنده ای کرد که منم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم، حالا آقای فروشنده از دست هر سه تامون حسابی کفری که دوباره مامان یه نگاه متخصصانه دیگه ای کرد و گفت: آخه نوکش خیلی شبیه کلاغه...

خانم آقای فروشنده هم زیرچشمی به شوهرش نگاهی می کرد و دیگه ریز ریز می خندید. منم که دیگه به زور خودمو نگه داشته بودم، ولی آقای فروشنده ساکت موند و جواب مامان رو نداد

مامان منم که کوتاه بیا نبود هی این ور قفس رفت هی اون ور قفس رفت و گفت حالا این چی بود آقا؟

طرف گفت: مرغ میناااااااااا خانوم

مامانم گفت: آهان گفتم بهش نمی یومد کلاغ باشه اونم تو این قفس...

خلاصه آخرش نفهمیدم چه جوری از تو مغازه اومدم بیرون...

فقط لحظه آخری که داشتم از مغازه بیرون می یومدم رو یادمه که برگشتم یه نگاهی به مغازه کردم و دیدم اون خانومم مثل من از زور خنده شکمش رو گرفته و اشکاش هم دراومده...

خلاصه یه همچین مامان گُلی دارم من...


 



... :)
۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - زیبا رخ زشت سیرت

دوست دختری دارم که او را دوست پسری است...

گاهی که با هم قدم می زنیم مدام از زیبایی یار خوش سیما می گوید و من از تفاوت صورت و سیرت

ولی باز او می گوید، می گوید از او، از روزی که ریش گذاشته و زیباست و از روزی که نگذاشته و زیباتر!

چند باری هم دیدم آنها را با هم و البته این زیبا روی دلبر را با یاران دگر!!!

کنون با خود می گویم:

ای زیبارخ دلبر، ریش بگذاری و نگذاری

باز همان زشت سیرت دیروزی...

P.M


۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دل من و یاد تو...

روزگاری گفتیم و شنیدیم ...

گفتی و من گوشِ جان دادم

                به تمام ِحرفهای شیرینِ از زبان برآمده ات...


منم گفتم از دل...

گفتم و تو فقط شنیدی آن تمامِ حرفهای از دل برآمده ام


کنون روزگاری است رفته ایم...

                                تودر دل منو مناز یاد تو ...

P.M



۳۰ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - می خندم...

میخندم...

ساده میگیرم...ساده میگذرم

بلند میخندم و با هرسازی میرقصم

نه اینکه دلخوشم ... نــــه اینکه شادم... و از هفت دولت آزاد

مدت طولانی شکسته ام

زمین خوردم و سختی دیدم؛گریه کردم

و حالا برای زنده ماندن خودم را به "کوچه ی علی چپ"زده ام

روحم بزرگ نیست،دردم عمیق است

میخندم که جای زخم ها را نبینید...

****

این متن رو در وبلاگ یکی از دوستان دیدم...

تحلیل من:

از هفت دولت آزاد نیستم... ولی شادم...

ساده می گیرم و شادم....

شکست زخم و درد عمیق هم روحم را بزرگ می سازد....

روحت که بزرگ شد چه در کوچه علی چپ باشی یا نباشی فقط می خندی، می خندی به همه ی آنهایی که به دنبال آزادی از هفت دولت اند. می خندی از آنهایی که سخت می گیرند،

بلند  و بلند تر می خندی از ته دل می خندی چون ساده می گیری، ساده می گیری و می خندی و بیشتر از آنهایی  که دیوانه می پندارنت... و باز هم می خندی.... :)



۲۶ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سفر نامه ای از غروب

من زیاد سفر می کنم واسه همین گاهی اوقات دوربین عکاسیم رو هم با خودم می برم. دیروز که یه سفر به آفریقا داشتم  آسمان آفریقا هنگام طلوع و غروب واقعاً منو به وجد آورد، واسه همین یه چند تایی عکس البته نیم حرفه ای گرفتم اگه از کیفیت عکسا راضی نیستید واقعاً معذرت می خوام چون این سفر خیلی عجله ای بود و باید تا شب به خونه بر می گشتم و همچنین چون در حال پرواز بودم و زیاد تمرکز نداشتم. :D

این عکسا تقدیم به همه ی شما. امیدوارم لذت ببرید...


این خودم هستم دادم یکی از پروانه های بومی آفریقا ازم عکس گرفت که یادگاری بمونه.... :)



وقتی به آفریقا رسیدم خورشید خانوم داشت طلوع می کرد...
چه زیباست...


صبحانه ام رو که می خوردم با این صحنه زیبا روبرو شدم...
چه شبنم زیبایی است... :)


البته من بیشتر واسه دیدن غروب زیبای آفریقا به اونجا سفر کردم اینا هم سوژه های جالب بین راه بودن که من ازشون عکس گرفتم ... :)

چه زیباست ...


با این قاصدک زیبا تو سفرم دوست شدم. البته زبانش رو نمی فهمیدم چون به زبان بومی آفریقایی صحبت می کرد متاسفانه انگلیسی هم بلد نبود و ما فقط به هم لبخند می زدیم.... :)


بالاخره به نقطه ی مورد نظری که غروب زیبایی داشت رسیدم...

یه غروب زیبا و دل انگیز.... :)


دیگه داشت شب می شد.... :)


جاتون خالی خیلی خوش گذشت... امیدوارم شما هم از دیدن این عکسا لذت برده باشید.


پری پروانه... :)



۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - ساعت هشتِ نصف شب...

چند شب پیش وقتی از یک روز سخت کاری به خونه اومدم محدثه و محمد مهدی خونمون بودن.

بعد از کلی پچ و پچ در گوش هم، آخرش فهمیدم با کمک سارا خواهرم واسم کیک پختن و می خوان مثلاً من نفهمم و واسم جشن تولد بگیرن. حالا نگو بوی کیک تموم خونه رو برداشته بود، ولی منم نفهمیدم که...

خلاصه بعد از برپایی جشن توسط این دو همکار زبل و کلی اذیت و شیطنت، ساعت 20 دقیقه به یک شب، گفتم: بچه ها دیگه شیطونی بسه، بدویید بگیرید بخوابید.

مهدی یه نگاهی به ساعت یه نگاهی به من گفت: خاله پری هنوز که زوده تازه ساعت هشته.

من یه نگاهی به ساعت یه نگاهی به مهدی گفتم: ساعت هشته؟!!! یه بار دیگه با دقت به عقربه هاش نگاه کن بهم بگو ساعت چنده؟

دوباره گفت: ساعت هشته دیگه!!!

گفتم: عزیزم الان دیگه نصفه شبه. به نظرت ساعت باید هشت باشه؟!!

خلاصه روی حرف خودش که نه الان ساعت هشته.

بی خیال مهدی شدم رو کردم به محدثه گفتم: محدثه تو بگو عزیزم الان ساعت هشته؟

محدثه یه نگاهی به من یه نگاهی به ساعت: گفت خب می چیه! حتماً ساعت هشتِ نصفه شبه دیگه...

کلاً از هر دو تاشون ناامید شدم... و تو دلم یه یادی از معلماشون کردم...

حالا موندم یا داشتن منو سر کار می ذاشتن یا واقعاً اینا ورژن جدید کلاه قرمزی و پسرخاله هستن و منم فک کنم در نقش خانم مجری ...

 ... :)



۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - رساله ای از تو

رساله ای نوشتم ازتو...

صفر را به دستم داد استاد راهنمایم

چون رساله ام نه دلیل داشت، نه هدف، نه یافته و نه نتیجه...

فقط پیوست داشت...

تمام خوبی های دنیا را به تو پیوست کردم...

بدون دلیل و هدف

و نتیجه اش صفری تلخ از نبودنت...

بامنبیا روز دفاع...

اگر بیاییدو نفریبا صفر  بیست می شود رساله ام...

P.M

...




۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دروغ ...


*چوپان دروغگو را خواندیم تا عبرتی شود

چوپان دروغگو خودش اینک اول است از آخر...

 

*دروغ همیشه تلخ نیست...

شیرین بود دوست داشتنی که قندها آب می کرد در دلم...

 

*هزاران دروغ گفت تا لحظه ایی با من باشد

یک راست بگو تا یک عمر با تو بمانم...

P.M

-----
*Im so tired of the same old grind these days.
*All my dreams gone with the wind... gone with the wind...
*WhenI getmad,I laughmorethanbefore...
**I just say wish, Just wish...just wish... :][
***I Love the Rain ... :)



۱۵ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - اوژنی گرانده...

در یکی از نخستین روزهای ماه اوت همان سال، اوژنی روی همان نیمکت چوبی که پسرعمویش روی آن سوگند خورده بود تا ابد دوستش داشته باشد و خودش هم هر وقت که هوا خوب بود صبحانه اش را همان جا می خورد.

در همین موقع نامه رسان داد زد و نامه ای به دست خانم کونوایه داد. خانم کونوایه نیز به باغ دوید و فریاد زنان گفت: «دوشیزه خانم، نامه! نامه از کسی که منتظرش بودید» و نامه را به بانوی خود داد.

اوژنی با دستی لرزان نامه را باز کرد. حواله ی قابل دریافت رقص کنان از داخل آن به زمین افتاد. نانون حواله را برداشت و در نامه نوشته شده بود:

«دخترعموی عزیزم»

اوژنی فکر کرد: «آه، دیگر اوژنی او نیستم» و دلش هری ریخت.

«شما...»

- ولی به من میگفت تو

اوژنی دستهایش را به سینه اش زد. جرئت نداشت حتی یک کلمه ی دیگر از نامه را بخواند قطره های اشک در چشم هایش جمع شد.

دختر عموی عزیزم

مطمئنم از شنیدن خبر موفقیتم در کار تجارت خوشحال خواهید شد. شما باعث شدید من موفق شوم. حالا ثروتمند برگشته ام چون به نصایح عموی خود که خبر مرگ او و زن عمویم را همین چند وقت پیش از آقای دگراسن شنیدم. گوش کردم. مرگ پدر و مادرها امری طبیعی است و ما باید جای آنها را بگیریم. امیدارم که تا حالا آرامش خاطر پیدا کرده باشید. چنان که خود من نیز نیک می دانم هیچ چیز در برابر زمان نمی تواند مقاومت کند. آری دختر عموی عزیزم، دیگر متاسفانه زمان توهمات برای من سپری شده است. اما آیا می توانست غیر از این باشد؟ هنگامی که من به کشورهای مختلف سفر می کردم در مورد زندگی خیلی فکر کردم. وقتی به سفر می رفتم بچه ای بیش نبودم اما اینک که برگشته ام مرد شده ام. امروز به چیزهای مختلفی فکر می کنم که در آن موقع حتی خوابش را هم نمی دیدم. دختر عمو، شما اکنون آزاد هستید و ظاهراً چیزی جلوی عملی شدن آرزوهای پیشین ما را نمی گیرد. اما من آن قدر صداقت ذاتی دارم که وضعیتی را که الان در آن هستم از شما پنهان نکنم. من روابطی را که با هم داشتیم فراموش نکرده ام و همیشه در سفرهای طولانی خود به یاد آن نیمکت چوبی...

اوژنی طوری از جایش بلند شد که انگار روی زغال های گداخته نشسته است. بعد رفت و روی یکی از پله های سنگی حیاط نشست.

... به یاد نیمکت چوبی کوچکی که روی آن پیمان عشق ابدی با هم بستیم، آن راهرو، آن سالن غم انگیز، اتاقم در زیر شیروانی به یاد آن شبی می افتادم که شما با آن محبت ظریفتان دستیابی به آینده را برایم راحت تر کردید. بله، این خاطره ها به من دل و جرئت می داد و در دل به خودم می گفتم که شما همیشه در ساعتی که با هم قرار گذاشته بودیم به یاد من می افتید. آیا در ساعت نه همیشه به ابرها نگاه می کردید؟ بله مطمئمنم این کار را می کردید. نه من نباید به چنین دوستی صادقانه ای خیانت کنم، نباید شما را فریب بدهم. اکنون وصلتی به من پیشنهادشده است که همه ی افکار و نقشه هایی را که من در مورد ازدواج دارم عملی می کند. عشق در ازدواج فقط یک توهم است. تجربیات کنونی من به من هشدار می دهد که در کار ازدواج ناگزیریم از همه قوانین اجتماعی و مقتضیات مرسوم به دنیا، پیروی کنیم. به هر حال ما با هم تفاوت هایی داریم که شاید روی آینده ی شما دختر عموی عزیزم بیشتر تاثیر بگذارد تا روی آینده من. من در اینجا نمی خواهم حرفی از رسم و رسوم، علایق، آموزش و پرورش، رفتار و عادات شما که هیچ کدام با زندگی در پاریس و نیز با آینده ای که من برای خودم مشخص کرده ام سازگاری ندارد، حرفی بزنم. هدف من این است که خانه ای بزرگ و باشکوه داشته باشم و میهمانی های زیادی بدهم و خلاصه، در این دنیا زندگی کنم ولی فکر می کنم که شما تا آنجا که یادم می آید عاشق زندگی آرام و ساکت بودید. من می خواهم با شما صریح تر حرف بزنم تا شما، در مورد وضعیت کنونی من قضاوت کنید.، چون این حق شماست که وضع مرا بدانید و درباره ی آن قضاوت کنید.

من در حال حاضر هشتاد هزار فرانک درآمد دارم. با این درآمد می توانم با خانواده ی دوبریون وصلت کنم و با ازدواج با وارث آن که دوشیزه ای نوزده ساله است. صاحب عنوان اشرافیت، منصبی درباری یعنی ملازم اتاق خواب اعلی حضرت و موقعیتی بسیار عالی شوم. دختر عموی عزیزم، باید پیش شما اعتراف کنم که اصلاً علاقه ای به دوشیزه دوبریون ندارم اما از طریق ازدواج با او، طبقه ی اجتماعی فرزندانم که یک روزی مزایای خیلی زیادی خواهد داشت تثبیت می شود. هم اکنون طرفداران سلطنت هر روز بیشتر می شوند. به این ترتیب، بعد از چند سال هنگامی که پسرم مارکی دوبریون شد صاحب ملکی می شود که اجاره اش چهل هزار فرانک برایش درآمد دارد. به علاوه می تواند هر مقام دولتی را که برای خودش مناسب می داند به دست آورد. ما در قبال فرزندانمان دینی به گردن داریم.

دختر عمو، می بینید که من با چه حسن نیتی نیات قلبی، آرزوها و میزان دارایی ام را برای شما فاش می کنم. شاید پس از هفت سال جدایی ما، شما هم عشق دوران جوانی مان را از یاد برده باشی. اما من هرگز محبت شما را فراموش نکرده ام و نه قول خودم را. همه ی این چیزها را یادم هست، حتی قولی که سرسری دادم، در صورتی که آدمی که کمتر از من وجدان داشته باشد و قلبش جوان و صاف نباشد به ندرت پایبند قولش می ماند. آیا من با افشای پیشنهاد ازدواج کاملاً مصلحتی ام و گفتن اینکه هنوز عشق کودکانه مان یادم هست، خود را به دست شما نمی سپارم و شما را صاحب اختیار سرنوشت خود نمی کنم؟ آیا به شما نمی گویم که اگر بلند پروازی های اجتماعی ام را کنار بگذارم، آنگاه از صمیم قلب به خوشبختی ساده و کاملی که شما قبلاً تصویر جذابی از آن را نشانم داده این خواهم رسید؟

همراه این نامه حواله ای به مبلغ هشت هزار فرانک به نام شما و قابل دریافت در بانک فرستاده ام. این پول که به طلا قابل پرداخت است. شامل اصل و سود پولی است که شما لطف کردید و به من قرض دادید. من منتظرم که صندوقی از بردو برایم برسد. در این صندوق چیزهایی در آن هست که شما حتماً به من اجازه می دهید که به نشانه ی قدردانی همیشگی تقدیم حضورتان کنم. به محض دریافت آنها می توانید با همان کالسکه پستی جعبه ی لوازم آرایش مرا به نشانی خیابان هیلر برتن، منزل دوبریون برای من بفرستید.

اوژنی با خود گفت: «آه چیزی را که من حاضر بودم جانم را سرنگهداری اش فدا کنم باکالسکه ی پستی بفرستم؟»

چند روز بعد

شارل به دلیل بدهی های سنگین پدرش به ورشکستگی نزدیک می شد و خانواده دوبریون قصد داشتند از ازدوج دخترشان با شارل به دلیل ورشکستگی جلوگیری کنند.

که این نامه از اوژنی به دست شارل رسید:

پسرعموی عزیزم

آقای دوبونفون رئیس دادگاه قبول کرده است که از جانب من رسید پرداخت همه ی بدهکاری های عمویم را، همراه با رسیدی که تایید می کند من همه ی پولی را که از این بابت پرداخته ام، از شما گرفته ام، به شما بدهد. من خبر ناکامی احتمالی شما را شنیده ام و فکر کردم که ممکن است پسر یک تاجر ورشکسته نتواند با دوشیزه دوبریون ازدواج کند. بله پسرعموی عزیز، قضاوت شما درباره ی زندگی، عقاید و اخلاق و رفتار من کاملاً درست است. درست است، من جایی در این دنیا ندارم، من نه از حساب و کتاب های آن سردر می آورم و نه از رسم و رسوم آن، و نمی توانم لذت و خوشی هایی که شما در این جامعه به دنبال آن هستید برایتان فراهم کنم. امیدوارم با همان آداب و رسوم اجتماعی که شما عشق ما را فدای آنها کردید خوشبخت باشید. برای آنکه خوشبخی شما را کامل کنم. فقط می توانم آبروی پدرتان را به شما هدیه کنم. خداحافظ! دخترعموی تان همیشه دوست وفادار شما خواهد بود.

برخی از زنان وقتی می بینند عاشق، آنها را ترک کرده، سعی می کنند رقیبشان را از آغوش عاشق شان درآورند و او را بکشند و شتابان به آن سر دنیا، به سوی چوبه ی دار یا گورشان بروند. این کار بدون تردید قابل توجیه است. انگیزه ی این جنایت، عشق شدید است که حتی عدالت بشر را هم بهت زده می کند. دسته ای از زن های دیگر در برابر آن سر تسلیم فرود می آورند. سپس سکوت می کنند و عذاب می کشند، جان می کنند و زندگی خودشان را می کنند تسلیم می شوند و اشک می ریزند،عفو می کنند و دعا می کنند و تا نفس آخرشان در زندگی عشقشان را از یاد نمی برند. این همان عشق است،عشق واقعی، عشق فرشتگان، عشق پرافتخار کسی که با عذاب عشق زندگی می کند و از عشق می میرد. عشق اوژنی هم چنین عشقی بود. اوژنی پس از آن که نامه ی وحشتناک را خواند سرش را بلند و به آسمان نگاه کرد و یاد آخرین حرف های مادرش در بستر مرگ افتاد که با پیشگویی دم مرگش، نگاهی ژرف و روشن به آینده کرده بود. سپس اوژنی یاد مرگ و زندگی پیامبرگونه او افتاد و با یک نگاه، سرنوشت خودش را ارزیابی کرد. دیگر کاری برای او نمانده بود، فقط می توانست بال و پر بگشاید و به آسمان ها پرواز کند و تا روز رستگاری سرگرم عبادت باشد.

گریه کنان گفت: «مادرم درست می گفت، رنج بردن و مردن»

...



۱۲ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - لپ نی نی ... :)


بازمتابستوناومـــــــد         پشــــــــهبه میدون اومـد

آسمونپرســــــــــــتاره    نی نیلپـــــــش می خاره

اینپشهها چه لوسن         لوپنی نیرو می بوسن

فک می کنن کهنی نی       لپــــــــــش شدهشیـرینی



:)



۰۹ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - برترین شب به بلندای هزار ماه...

۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - نامه ...



این عکس من رو یاد کلاس اول دبستان و روز معلم اون سال انداخت.

روزی که همه ی همکلاسی ها و دوستام از چند روز قبل از فرا رسیدن این روز با هم در مورد اینکه واسه معلممون چی بخریم با هم حرف می زدند و همه می خواستند بهترین و بزرگترین هدیه رو بخرن.

یادمه اون روز هدیه ی من از همه کوچکتر بود چون فقط یه پاکت نامه بود و نامه ای که توش از خوبیا و زحمات معلمم گفته بودم و ازش تشکر کرده بودم.

یادمه خواهرم آذر تو نوشتن نامه کمکم کرد و یه بیت شعر از حافظ که الان یادم نمی یاد رو هم اون گفت و من نوشتم.

با اینکه اون موقع فک می کردم هدیه ی من خیلی کوچیکه... ولی خیلی خوب یادمه که معلممون تنها منو جلوی همه ی بچه ها بوسید و از همه خواست واسه من دست بزنند...


همیشه دوست داشتم نامه ای از دوردستها از یک دوست یا یک آشنای قدیمی به دستم برسه، انتظار باز کردن پاکت نامه و اینکه چی می تونه توش باشه به نظرم خیلی شیرین می تونه باشه....

تا حالا واسم پیش نیومده و فکر نکنم با وجود این همه وسایل نوین ارتباطی دیگه هم پیش بیاد. ولی من نوشتن احساسات رو روی کاغذ بیشتر دوست دارم، چون دکمه یdeletنداره و می تونی به عنوان یه خاطره قشنگ واسه همیشه نگهش داری....


--------------------

1-To find mails by the thousands when you return from a vacation.

(بهترینلحظات زندگی از دیدگاه چارلی چاپلین)


 2-چه پاداش بدی است برای آموزگار ، اگر تا ابد فقط، شاگردش باقی بمانیم.

(نیچه)




۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - همدم بی زبان...

دارم عاشق می شوم...

این روزها دارم کم کم عاشق می شوم

چیزی نمی گوید ولی من می دانم

او هم مرا دوست دارد...

وقتی با او حرف می زنم

بدون آنکه کلامی به زبان آورد

یا شکایتی کند

به تمام حرفهایم گوش می دهد

او را دوست دارم...

چون همیشه هست، خیلی وفادار است...

هر وقت که دلتنگ و خسته ام و همدم تمام تنهایی ام...

و خوبتر اینکه بین ما موشی هم نیست.

هر شب به چشمان سبزش که نگاه می کنم می خوابم...

ولی یک چیزش را دوست ندارم...

همیشه سرد است

کاش می شد گاهی هم گرم باشد

                                                      دیوار سبز اتاقم...

P.M



۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - خاله ی خوشمزه ... :)


هیچ چیز در دنیا قشنگ تر از حس اعتماد یک کودک به تو وقتی دلتنگ مادرش است،نیست.


---------

دیشب وقتی بچه های خواهرم (محدثه و محمدمهدی)،بدون مادرشان مهمان خانه امان بودند، بعد از کلی بازی و شیطنت و نقاشی و قائم موشک و ....



وقتی برای دیدنآسمانیکه به قول محدثه اصلاً ستاره ندارد و دوست ندارم به کنار پنجره رفتیم، محمد مهدی گفت: دلم برای مامانمتنگ شده....

با محدثه اذیتش کردیم و خندیدیم.وقتی کنار هم خوابیدیم ومنداشتم برای محدثه قصه می گفتم،  محمد مهدی آروم گریه می کرد  و من نفهمیدم...

وقتی دستش را گرفتم بلند گریه کرد وگفت: دلم برای مامانم تنگ شده.

گفتم: آروم باش،منم مثل مامانت. محدثه گفت: آره تو مثل مامانمی فقط چشمات مشکیه ولی مهدی گفت: ولی صدات مثل مامانم نیست.

محدثه خوابش برد...

محمد مهدی آروم تر شده بود. محکم بغلش کردم و گفتم آروم بخواب عزیزم.

چشماش که گرم شد بهم گفت خاله خیلی خوشمزه ای... و آروم خوابید...

الان از این که یکخالهی خوشمزه هستم خیلی خیلی خوشحالم ...:)


...



۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۷:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دخترانه ...

دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو

عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو

بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
 
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را

خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
 
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
 
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم

دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم

خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود

می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

   فروغ فرخ زاد



...

۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۵:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - من... :)

کودکی هایمن...:)



منودوستموقتی با هم به گردش می رویم ...:)



آرزوی بزرگمن...:)


...:)



۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۸:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - رمضان ...

۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شعرهای نگفته ام...

تمام شعرهایبی قافیه امبرای تو


          نــــرو، کنارم بمان


                         تــوییقافیه ساز تمام شعرهای نگفته ام...


P.M


--------

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر

                           در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو رایک روز

                              خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هرچیز و هرکسی راکه دوستر بداری

 حتی اگر یک نخ سیگار یا زهرمار باشد

                                   از تو دریغ می کند...

پس

من با همه وجودمخود را زدم به مردن

تا روزگار، دیگرکاری به من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

                  ناگفته می گذارم...تا روزگار بو نبرد...

 گفتم که

                         کاری به کارعشقندارم!

زنده یاد (قیصر امین پور)




۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - انتظار...

شیرین است انتظار

                         گاهی شیرین تر از وصال


تلخ می شود انتظار

                                انتـــظارِیــــک خیال


شاد می شوی در وصال

                             اوج می گیری در خیال


شاد و شیرین، تلخ و سخت؛ انتظار

                                              انتــظارِ یکخیال...

P.M


-------

*یادداشت:

پرسید: که چرا دیرکرده است؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است؟

خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است. تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.

گفتم: امروز هوا سرد بوده است، شایدموعد قرار تغییر کردهاست.

خندید به سادگیمو گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است.

گفتم: از عشق من چنین سخن نگو.

گفت: خوابی سالهاست دیر کرده است.

در آینه به خود نگاه می کنم، آه عشق تو عجب مرا پیر کرده است.

راست گفت آینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است.

(برای دوستم که این روزها تنهاست. تنهای یک احساس پاک....)



۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - ماجرای یک همسر...

داستان ماجرای یک همسر اثر ایتالو کالوینو...

داستان زنی به نام استفانیا، که علی رغم اینکه همسر دارد به همسر خودخیانتمی کند،

 این داستان در هنگام برگشت زن از خانه معشوقه اش به نام فُرنِرو که او را بسیار دوست دارد، اتفاق می افتد. زن که در این لحظه که داستان اتفاق می افتد بسیار مضطرب و مشوش است و مدام در تردید کاری که انجام داده و نگران از اینکه کسی از عمل زشت او باخبر شود.

او زن یک مرد ثروتمند شهر است و این عمل را هنگامی انجام داده که همسر خود مدتی است به سفر رفته است. در حالی که هنگام برگشت قصد دارد کسی از نبود او در خانه مطلع نشود وقتی نیمه های شب به خانه باز می گردد می بیند دروازه ویلا بسته است و شب را تا صبح در کافی شاپ روبروی خانه شان می گذارند، در طول شب مردان زیادی رفت و آمد می کنند او در ابتدا مضطرب است که در میان این همه مرد است ولی ....

این قسمت بخش پایانی داستان است...


استفانیا، آنجا،در میان آن مردان رنگ و وارنگ تنها بودو با آنهااختلاط می کرد.خیالش جمع بود، اعتماد به نفس داشت و دلیلی برای نگرانی وجود نداشت. این اتفاق، اتفاق جدید آن روز صبح بود.

از کافه بیرون رفت تا ببیند دروازه را باز کرده اند یا نه. کارگر هم خارج شد، سوار موتور گازی شده، دستکشهایش را به دست کرد. استیفانیا پرسید: «سردتون نیست؟» کارگر روی سینه اش مشتی زد صدای روزنامه ای برخاست. گفت: «سپر دارم» و بعد با لهجه گفت: «خداحافظ خانوم.» استیفانیا هم با لهجه خداحافظی کرد و او رفت.

استیفانیا فهمید اتفاقی افتاده که دیگر نمی تواند آن را نادیده بگیرد. این شیوه جدیدش که می توانست در میان مردان، چه شب زنده دار، چه شکارچی و چه کارگر بماند او را متفاوت کرده بود.خیانتاین بود، این ماندن در میان آنها، آن هم این طور پا به پایشان. فُرنِرو را حتی دیگر به یاد هم نمی آورد.

دروازه باز بود. استفانیا با عجله هر چه تمام تر وارد خانه شد. زنِ دربان او را ندید....


و همیشه یکبار برایمتفاوتبودن از آن چیزی که قبلاً بودیم کافی است...

 



۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - «باده ی ناب»

مگذارید که بی باده بمانم گاهی

مگذارید که از سینه برارم آهی

 

تا که جان دارم و از سینه براید نفسم

مگذارید که بی باده بماند قفسم

 

همه جا هر شب و هر روز شرابم بدهید

آخرین لحظه ی عمرم می نابم بدهید

 

عاقبت مست و خراب از می نابم بکنید

راحت آن موقع مرا تا به ابد خواب کنید

 

بگذارید مرا داخل یک تابوتی

تخته هایش همه از چوب زر و یاقوتی

 

مرد غسال مرا سیر شرابی بدهید

مست مست از همه جا حال خرابی بدهید

 

بعد غسلم وسط سینه ی من چاک کنید

اندرون دل من یک قلم  تاک کنید

 

به نمازم نگذارید بیاید واعظ

پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

 

جای  تلقین به بالای  سرم دف بزنید

شاهدان رقص کنند جمله شما کف بزنید

 

هر که شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می انگور کنید

 

روی قبرم بنویسید وفادار برفت

آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت




۱۲ تیر ۹۲ ، ۰۵:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - رسم عاشق کشی ...


دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود

رسم عاشق کشیو شیوۀ شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشاق ، سپند رخ خود می دانست
وآتش چهره بدین کار برافروخته بود

گرچه می گفت که زارت بکشم ، می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود

کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره بر افروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزانحافظ
یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود


حافظ شیرازی (غزل 221)



۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۵:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شوالیه ناموجود ....


کتابشوالــیه نامـــوجوداثر ایتالو کالوینو، نویسنده ی ایتالیایی است.

 
دوستان عزیز لطفاًٌ با خواندن این متن از کتاب معرفی شده نظرات خود را در رابطه با این که تفکر شما با کدامیک از این سه نفر شباهت دارد را برایم ارسال کنید. با تشکر فراوان.

این کتاب سورئالیستی درباره ی شوالیه ی است ناموجود (نامرئی) به نامآژیلوفکه فقط درون یک زره است. زرهی که کسی درون آن نیست چون آن شوالیه ناموجود است. این شوالیه کارهای بزرگی در جنگ انجام می دهد و یکی از شوالیه هایی است که وظایفی موثر در برنامه ریزی و اجرای جنگ دارد. او به دلیل اینکه ناموجود است نه می تواند بخوابد، بیاشامد، بخورد، عاشق شود و از تمام کارهایی که یک انسان موجود می تواند انجام دهد مبراست و فقط کارهای مربوط به جنگ و برنامه ریزی را به خوبی انجام و در کار خود بسیار جدی است.

این کتاب بسیار کتاب جالب و طنزگونه است، ایتالو کالوینو طنز را به معنی واقعی کلمه به کار می برد و آن را به مرحله اعجاز می رساند.

به نظر من این قسمت از کتاب در در پایین برایتان آورده ام مفهومی ترین بخش کتاب است. صحنه ای که در آنآژیلوفبه همراهرنبو، یکی از زیردستانش که او نیز فردی است جنگو و البته عاشق زنی به نام برادامانت. (برادامانت نیز زنی شجاع و دلیر در گروه سپاهیان می باشد) وگوردولوکه فردی است کاملاً دیوانه که در اواسط داستان ظهور پیدا می کند و از این رو که او نیز مانند آژیلوف عجیب و غریب می باشد، پادشاه او را به عنوان مهتر و برده ی آژیلوف قرار می دهد، بعد از جنگی سخت این سه مامور خاک کردن مرده های حاصل از نبرد می باشند.


سخنان این سه نفر که هر کدام دارند مرده ای را با خود می کشند تا به خاک سپارند:


آژیلوفورنبوبه ضرب شمشیر وگوردولوبه ضرب بیل لاشخورها را فراری می دهند. سپس کار ناخوشایندشان را آغاز می کنند: هر یک از این سه نفر مرده ای را انتخاب می کند، پاهایش را می گیرد و تا نوک تپه بالا می کشد که برای خاک سپردن آنها انتخاب شده است.


***

آژیلوفضمن کشیدن مرده ای که با خود آورده فکر می کند: »ای مرده، تو آن چیزی را داری که من هرگز نداشته و نخواهم داشت: این پیکر را. یا به عبارت دیگر تو آن نداری، خودت یک پیکر هستی، این چیزی است که گاهی در لحظه های افسردگی احساس می کنم به خاطر نداشتن آن به مردمانی که وجود دارند غبطه می خورم! چه گنج گرانبهایی!


گوردولوهم مرده خویش را می کشد و با خود می گوید: «تو ای مرده، بادهایی از خودت رها می کنی که صدبار از بادهای من بدبوتر است! چیزی هست که من از آن سر در نمی آورم: دل شان به حال تو می سوزد، چرا؟ چی کم داری؟ خوب پیش از این حرکت می کردی، حالا این قدرت حرکت کردن را به کرم هایی که از خوردن تو چاق و چله می شوند منتقل می کنی. موها ناخن هایت رشد می کرد: از این به بعد از شیره بدنت، علف های چراگاه قد می کشد، بلندتر از خورشید. ابتدا علف می شوی، بعد شیرگاوهایی که علف را می خورند، بعد خون نوزادی که شیر را می خورد و همین طور ادامه پیدا می کند. می بینی که بلدی بهتر از من زندگی کنی، جسد!


رنبومرده اش را به دنبال می کشد و زمزمه می کند: «ای مرده، من می دوم، می دوم، برای این که مثل تو به جایی برسم که پاهایم را بگیرند و روی زمین بکشندم. بنابراین آیا شور و حدتی که مرا در پی خود می کشد و این اشتیاق به جنگ و به عشق هنگامی که از دریچه چشمان بیرون جسته دیده می شود، چشم هایی که درون سرت روی سنگ پاره ها به این طرف و آن طرف می غلتد بسیار ناچیز نیست؟ می دانم ای مرده، این تو هستی که باعث می شود این چیزها را بدانم و بعد؟ بعد هیچ. برای ما روزهای دیگری وجود ندارد، به جز این روزهایی که ما را به سوی گور می برد، برای ما زنده ها و برای شما مرده ها. کاش موفق شوم این روزها را بیهوده هدر ندهم، از آنچه هستم و از آنچه می توانم باشم چیزی را تلف نکنم....

 

دوستان عزیز لطفاًٌ با خواندن این متن از کتاب معرفی شده نظرات خود را در رابطه با این که تفکر شما با کدامیک از این سه نفر شباهت دارد را برایم ارسال کنید. با تشکر فراوان.



۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۶:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - غنچه ...

در زبانکده دوستی داشتم غنچه نام. دختری خیلی لوس که انگار تا حالا کسی بهش از گل نازکتر نگفته باشه و البته خیلی بامزه.هیچکس تو کلاس سربه سرش نمی ذاشتآخه غنچه خیلی نازک نارنجی بود.


هفته ی پیش امتحان فینال بود و هر کسی امتحانش را می داد از بچه ها خداحافظی می کرد و می رفت. غنچه هم جزء نفرات اولی بود که امتحانش را داد و هنگام رفتن، پشت در کلاس رو کرد به همه ی بچه ها و با صدای ناز نازیش گفت: بچه ها  خداحافظ...


منم که آخر کلاس نشسته بودم با صدای بلند گفتم:


خداحافظغنچـــــــــــــهایشالو ترم بعدگــُـــــــــــلببینیمت....


بیشتر بچه ها  اینجوریو دو سه نفری هم اینجوری به من نگاه کردن .... در حالی که من اینجوری بودم

ولی الان بعد از یک هفته که مدام قیافه ی اینجوری غنچــــه  در لحظه ی آخری که داشت از کلاس بیرون می رفت جلوی چشمم می یاد،،،

دچار یک عذاب وجدان کذایی می شم... که الان اینجوریم*



--------

*امیدوارم ترم بعد ببینمش تا از دلش در بیارم... و البته گل ببینمش




۰۳ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - پرواز ...

چند وقتی است که فـــــــکر می کنم فـــــکر می کنم ولی نـــــــمی گویم... بگویم و بنویسم...!!!.... نیازمند یک اوجم... و یک پرواز.... بیا...

اوج می خواهـــــــــــــــــــــــــم.... بیا....

به سقوطی روی کاغذ...


--------

1- UnforgettableNights

Likelast night

My goodness

SootheMe

plz

...


2- بعد نوشت: چقدر زود جواب داد همین الان. و همیشه یک دوست خوب هست. متشکرم خدایا... :) 8:30



۳۰ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - :)

سلام دوستان گلم

لینک زیر رو حتماً دانلود کنید...


لینــــــــــک دانـــــــــــــــــلود


شاد باشین و پیروز همیشه...:)



۲۹ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - یادش گرامی....

یادجلیل شهناز،بزرگ هنرمند تار و سه تار گرامی...

روحش شاد به شادی تمام شادیهایی کهبرای ایرانعزیزآفرید...


----------------

محمدرضا شجریان پس از درگذشت جلیل شهناز گفت: "استاد جلیل شهناز در من شور و عشق آفرید و من با صدای تار شهناز بدین جا رسیدم و کلمۀ استاد فقط لایق شهناز و استاد جلیل شهناز را بسان حافظ که تکرار ناشدنی‌ست خواند."و با احترام به تمام نوازندگان تار پس از استاد شهناز باید دفتر تار ایران بسته شود...



۲۸ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - جزیره ی بی تربیت ها

در اتوبوس همه گرفته اند. اکثر سرها پایین، انگشتان در جستجوی کسی در دنیای مجازی.

عینکهای آفتابی که نگاه را می گیرد، همهمه ی سکوت. همه چیز اینجا هست و بیشتر فکر و خیال، نگاه، گذر زمان.

اینجا یک نفر تنهاست،کتابیکه در دستان من است در راه .....


سلام دوستان گلم

تابستان زیباست..... ولی نه هوای گرمش. تابستان را دوست دارم برای روزهای بلندش که فرصتی است برای به اتمام رساندن برنامه های عقب افتاده، اوقات فراغتی که می توان با همین برنامه های عقب افتاده پُـــرش کرد.

چند وقت پیش پسر خواهرم محمد مهدی کتابی جالب و خنده دار  به نامجزیره ی بی تربیت هارا از کانون پرورشی امانت گرفت. من هم این کتاب را از او امانت گرفته ام  این روزها در راه رفت و آمد در اتوبوس می خوانمش.

خیلی کتاب زیبا و جذاب و خنده داری است، برای همین به دنبال نسخه الکترونیکی اش گشتم تا برای شما هم بگذارم و استفاده  کنید ولی تنها یک داستان آن را از مجله دانش آموز پیدا کردم که می توانید از لینک زیر دانلودش کنید.

این کتاب 10 جلدی است که هر جلد آن شامل چند داستان کوتاه از خانواده ی بی تربیت هاست.البته صفحه اول کتاب را خودم اسکن کردم  و به فایل داستان اضافه کرده ام.

خلاصه کتاب:

ما خانواده ی سلطنتی بی تربیت ها هستیم. البته سال هاست که کاخ به موزه تبدیل شده. مردم برای تماشا این جا می آیند و برای همین ما توی کاخ کار می کنیم. پادشاه، سرایدار کاخ است و ملکه، آشپزخانه را می چرخاند. من و خواهرم هم برای بازدیدکننده های خسته چارپایه می گذاریم و انعام می گیریم.


لینک دانلود کتاب جزیره ی بی تربیت ها


پیشنهاد می کنم که حتماً بخونیدش من که خیلی دوسش دارم امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.




۲۶ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - پنجره ...

همیشه پنجره را دوست دارم... خانه بدون پنجره یعنی هیچ ....

دریچه ای به سوی آسمان زیبا... ماه زیباتر، باران و بادی که مهمان هر روز و شب است و چه قشنگ.

دیدن بازی کودکان در کوچه، شوق روزهای بلند تابستانی، صدای دورگرد، صدای جیک جیک گنجشکان سحرخوان، صدای خروس بی محل همسایه.... و این همه زیبایی را مدیون پنجره ای.

دیشب اما پنجره زیبا نبود.... پر از مهمان ناخوانده بود، پر از صدا، همهمه ی صدای خانه ی همسایه.

دو زوج جوان، صدای بلند مرد، ظریف زن.... مرد خسته از زندگی...

صدا، صدا، صدا، هوار، داد، جیغ ... و در آخر گریه ی آن صدای زیر... در خواهش یک گوش که نیست!!؟

                                                  و آنکودک  !!!!!!؟؟؟؟؟

پنجره ی دیشب اما زیبا نبود....



P.M




۱۸ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - جدیدترین علل مرگ و میر در ایران :D

ذوق مرگ

علت : رفاه بیش از حد بعد از گرانیهای اخیر

زخم بستر

علت : کندی اینترنت برای دانلود مجموعه آثار افتخاری

پارگی روده

علت: خندیدن بیش از حد هنگام تماشای بیست و سی

سکته مغزی

علت : محاسبه قیمت ارز براساس نظر رییس جمهور (۱۲۲۶تومان) و قیمت آزاد آن

تومور مغزی

علت : تلاش برای درک جدول آمارتورم مورد نظر بانک مرکزی

مننژیت مزمن

علت : تلاش برای گرفتن یارانه خرداد ماه از عابر بانک قبل از واریز

دق مرگ

علت : غصه حاصل از دیدن فقر و جنایت و بیکاری در اروپا.





۱۴ خرداد ۹۲ ، ۰۶:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - می روم...

بی‌قرارم....

می‌خواهمبروم
می‌خواهمبمانم
دارم در ترانه‌ئی مبهم زاده می‌شوم
به نسیما بگو کتابهای کودکان را
کنار گلدان و سوالات هفت‌سالگی چیده‌ام
گونه‌هایم گُر گرفته است
تشنه نیستم
می‌خواهم تنها بمانم
در اتاق را آهسته ببند
شب پیش خواب باران و پائیزی نیامده را دیدم
انگار که تعبیر تمامرفتن‌ها
بازگشتِ به زادرودِ شقایق است
حالا بوی مینار مادرم می‌آید
بوی حنا، هفت‌سالگی، سوال، سفر، ستاره ...
می‌خواهم به بوی ریواس و رازیانه بیندیشم
به بوی نان، به لحن الکن فتیله و فانوس
به رنگِ پونه و پسین کوه
می‌خواهم بهباران، به بویخاک
به اَشکال کنار جاده بیندیشم
به سنگ‌چینِ دوداندودِ اجاقِ تُرنج
ترانه، لَچَک، کودری، چلواری سپید،
بخار نفس‌های استکان
طعم غلیظ قند، رنگ عقیق چای
نی، نافله، نای،
و دق‌البابِ باد بر چارچوب رسواترینِ رویاها!


نگفتمت وقتی که خاموشم
تو در مزن؟
می‌خواهم به رواج رویا و عدالتِ آدمی بیندیشم
می‌خواهمسادهباشم،
می‌خواهم در کوچه‌های کهنسالِ آواز و بُغض بلوغ
به گیسوی بید و بوی بابونه بیندیشم
به صلوة ظهر و سایه‌های خسیس
به خوابِ یخ، پرده‌ی توری، طعمآبو حرمتِعلف.
چرا زبانِ خاموشِ مرا
کسیدر لهجه‌های این همه جنوب در نمی‌یابد؟
نه، دیگر از آن پرنده‌ی خیس
از آن پرنده‌ی خسته ... خبری نیست
روی دیوارِ آن سوی پنجره
کسی با شتاب چیزی می‌نویسد ومی‌رود.
امروز هم کسی اگر صدایم کرد
بگو خانه نیست
بگورفتهاست شمال
می‌خواهم به جنوب بیندیشم
می‌خواهم به آن پرنده‌ی خیس، به آن پرنده‌ی خسته ...
بهخودمبیندیشم ...!
گاهی اوقات مجبورم حقیقتی را پس گریه‌های بی‌وقفه‌ام پنهان کنم
همین خوب است ...
همین خوب است! 

(سید علی صالحی)


------------------

**همیشه باید بروم چون از ازل همسفر بادم... باد آورده را هم همیشه خودش می برد.

رفتن بهانه نمی خواهد... برو....

می روم.... ولی یاد قشنگت همیشه با من است و امید تمام تنهایی ام....

دوست داشتنی که تا ابد هست گوشه ی دل طوفانی ام... و چه شیرین.

 و آن خیالی که می برد مرا به اوج.... و چه شیرین تر.... ای نازنین. :)

ای باد به کجا می بریم اینک ؟!(P.M)




۱۲ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - پُــــر از خالی شاید ....

این روزها همهپُــرَند.... یکیپُــراز غم، یکی شادی، یکی نا امیدی و یکی امید، گاهی حسرت و گاهیپُــراز خــــالی و بیشترین و یا شاید همه در جستجویپُــرکردن این خالی ها .

یکی در جستجوی امید، یکی شادی و یکی در جستجویپُــرکردن رفته ها.پُــرکردن چیزی یا کسی که رفته است و فقطپُــرشده است از حســـرت. در پیپُــرکردنِ این جای خالی می یابی کسی یا چیزی را که می تواندپُــرَت کند شاید... چون فکر می کنی او لبریز شده است ازپُــربودن. ولی آیا می دانی بهایپُــرکردن خودت خالی کردن دیگری است.

 بیا نه همیشه به دنبالپُــرکردن خود باشیم، شاید آنپُــرِلبریز، از درون خالی است و تنها امیدش... و تو فقط باپُــرکردن خود او را نمایان می کنی و نه هیچ... بیا... بیا با، با هم بودن خالیمان  راپُــرکنیم نه فقط در جستجوی خودپُــرکردن...

ما از ابتداپُــربودیم از خوبی و امید وآرامــــش،

خودمان خالیمان می کنیم.....

 

P.M



۰۸ خرداد ۹۲ ، ۰۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بابایی روزت مبارک :)

برایم همیشه هستی عزیزترینم... :)
۰۳ خرداد ۹۲ ، ۰۵:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد ؟؟

عشقمگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است،اما هست،هست،چون نیست.عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟
نه،عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست! پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های آلوده تو که دیواری را سفید می کنند!
(جای خالی سلوچ)




-----------------------------------
***جای خالی سلوچ رمانی رئالیستی از محمود دولت‌آبادی است که بلافاصله پس از آزادی از زندان ساواک و طی ۷۰ روز نوشته‌است. دولت‌آبادی داستان آن را به هنگامی که دورهٔ سه سالهٔ حبس را می‌گذراند در ذهنش پرورانده بود.
داستان جای خالی سلوچ روایت دردمندانه زندگی یک زن روستایی در یکی از نقاط دورافتادهٔ ایران است که سعی می‌کند پس از ناپدید شدن ناگهانی شوهرش کانون خانواده را همچنان حفظ کند.
جای خالی سلوچ توسط کامران رستگار به انگلیسی ترجمه شده و در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. همچنین توسط ترجمهٔ ایتالیایی آن نیز توسط آنا ونسن انجام گرفته‌است.


۲۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - کمبود

 این روزها پُـــــــــرم از کمبود...

                            وقت، خواب، استراحت، وقت...

ساعت برنارد می خواهم من الان...

                      ولی ندارم کمبود خیال ولیتو بی خیال


P.M



۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - تحویل گیری در حد المپیک


هیچکس رو بیشتر از کوپنش تحویل نگیرید بیچاره جو گیر میشه فکر میکنه اوراق بهاداره !!!!



۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مامانی روزت مبارک :)


تنها کسی
که می توان دوستت دارم هایش را باور کرد حتی اگر نگوید....مــــــــادر

۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - با تو بودن

با آن که نمی دانم به کجا می بری مرا، با تو ام ...

تا آب شود تنهایی یخ زده امان.

آرزومند رسیدن به اوج با توام...

راهت همین است؟ می بری مرا؟ می رسیم ... آیا؟؟؟


P.M



۳۰ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سیاست در حال جستجو ...

سیــاسـت خوبی است که آنقدر منتظـرش بــُـگذاری وبــُـگذاری    تا عاقبت خوابش بگیرد...


سیاست؛ این کـــــودکِ کـــــهن، پـــدر و مــــادرش را می جوید...


نخواهد یافت هرگز، هرگز،

که اگر پیدا شونددیگر نیز نیست این کودکِکهن ....


ولیای کاشبجوید زودتر، زودتر، زودتر ....ای کاش.


P.M



۲۵ فروردين ۹۲ ، ۰۷:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - رکوردار تماشای فیلم‌های مستهجن در این کشور ....

سلام دوستان


برای خواندن مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید.

رکوردار تماشای فیلم‌های مستهجن در این کشور 

مراقب خود و به خصوص کودکانمان باشیم شاید کشوری بعدی ...




۲۰ فروردين ۹۲ ، ۰۷:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سیزده بدر

سیزده در پارک


آسمان ...


آب ....


سرسبزی ....


گل ...
























درخت...












شکوفه ...








گربه ...





هرچه دیدم همه زیبایی ....



*****

مهدیه (دختر خواهرم)هیجان و سرزندگیامروز جمع ما




مهدیه وقتی خوشحال است...




مهدیه وقتی بازی می کند....




مهدیه وقتی قهر می کند ....





مهدیه وقتی خسته میشود ....



مهدیه وقتی خوابش می آید....




مهدیه رفت .... :( 




*****


رها کردن سبزه بر آب، رودخانه خشک شیراز













*******
شیرازگردی در ایام عید 92




دروازه قرآن










خواجوی کرمانی







مجسمه خواجوی کرمانی (استاد حافظ شیرازی)






مجسمه ای زیبا و پر از خلاقیت بر دیوار لونا پارک (نماد خانه تکانی)

 (این پارک نزدیک دروازه قرآن است)










قرص کامل ماه، بولوار چمران (1392/01/07)











خوش باشید و شاداب دوستان ... :)


۱۳ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شیراز زیبا.....

سفره هفت سین روبروی ساختمان شهرداری کل شیراز

(میدان شهرداری، روبروی این میدان ارگ کریم خان است.)


پیاده رو سنگ فرش شده روبروی حافظیه (محل برگزاری جشنواره)


چادر سیاه ایل ترکمن


درب  ورودی چادر سیاه ایل ترکمن


سَر دربورودی چادر سیاه ایل ترکمن


روسری های زیبای ترکمن


لباس سنتی ترکمن (البته این نوع لباس مردانه است :D)


چادر سیاه عشایران استان فارس از قبایل و ایلات مختلف



داخل چادر سیاه عشایران و ایلات استان فارس



صنایع دستی عشایران استان فارس





عروسک های زیبای سنتی عشایران استان فارس


پخت نان توسط زنان عشایر (یعنی جریان زندگی...)


لباس زیبای سنتی شیر زنان عشایر استان فارس


لباس غیور مردان ایل قشقایی

 

کودک عشایر ....


شتر سواری بازدیدکنندگان و مسافران نوروزی




رسیدم به حافظیه ....


نمای بیرون حافظیه







سرو شیراز



و حالا ارگ کریم خان زند....


نمای بیرونی ارگ کریم خان زند




درب ورودی ارگ


سر درب ارگ، نبرد رستم و دیو سفید

(کاشی کاری زیبا مربوط به دوره قاجاریه)


برجک ارگ کریم خان زند


شـــیرازو آب رکنی و این باد خوش نسیم

عیبش مکن کهخال رخهفت کشور است...


امیدوارم که خوشتون اومده باشه دوستان.



۰۴ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سفره هفت سین خانه ما....

سفره هفت سین خانه ما با اینکه  امسال دقیقه 90 چیده شد و  به خاطر سهل انگاری خواهر گرامی سبزه مان هم با آفتابزدگی زیادی خشکید و از گلدان بنده به عنوان سبزه استفاده شد ولی ساده و زیباست.

امیدوارم که امسال سالی خوش، خرم، شاد، پر از سلامتی، بهروزی، کامیابی و خوشبختی برای تمام عزیزان، دوستانِ گُل و خودم باشد.

ســـــال نـــــو مبـــــــارک




۳۰ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - نوروز مبارک

بویباران، بویسبزه، بویخاک  

شاخه هایشسته،بارانخورده، پاک

آسمانآبی وابرسپید

برگ هایسبزبید

عطرنرگس، رقصباد

نغمه شوقپرستوهایشاد

خلوتگرمکبوترهای مست

 نرم نرمک می رسد اینکبهار

خوش به حال روزگار ...




۲۸ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری مبارک



مواظب خودتون باشین دوستان.



۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۹:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - آرامش در شاهچراغ

ایوان زیبای حرم


ورودی اصلی حرم برای آقایان از ایوان

نمای مقبره از سمت ورودی خانم ها

نمای زیبا و خلوت سالن جماعت حرم، آنجا فقطمنبودم.

پنجره ای که اخیراً در سالن جماعت باز شده که شمای کلی مقبره از پشت آن به خوبی پیداست.


شمای کلی حرم از پشت همان پنجره


آینه کاری و لوسترهای چشم گیر، هنر زیبای ایرانی


 ایوان زیبا


نمای حیاط از ایوان


حرم مطهر امامزاده سید میرمحمد، برادر کوچک شاهچراغ کهدر سمت شمال شرقی حیاط قرار دارد.

سقاخانه

زیارت همگی قبول



-----------------------------------------------------------------------------------------------

*از کیفیت پایین عکس ها معذرت می خواهم با گوشی موبایلم گرفتم.




۲۱ اسفند ۹۱ ، ۰۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دنیای خیال

اورفت از تمام دنیاهای من

و چه سخت و تلخ و بدحالی بود، رفتنش

و اینجا من ماندم و یک دنیا؛

                                                    دنیای خیال

من که عاشق نبودم و چه  خوب که رفت.

امروز خوبم، هر روز بهتر

زیرا که هستم؛ هستم و عاشقم

عاشق یک دنیا؛

                                                دنیای خیال ...



------------------------------------------------------------

*دلم گرفته است و درد می کندامروز بسیار، جایش تنگ شده استآخر.   :(

    1 year...  *


P.M



۱۷ اسفند ۹۱ ، ۰۹:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شازده کوچولو ....

سلام دوستان گلم؛


من از امروز شروع کردم و دارم کتاب شازده کوچولو  اثرآنتوان دو سنت‌اگزوپریرو می خونم. خوشال می شم شما هم.

چون بسیار کتاب جذاب، شیرین و آموزنده ای است. برای همین لینکی رو که خودم دانلود کردم واستون می ذارم. اگه هم مشکلی در دانلود پیدا کردید به خودم بگید واستون ایمیل می کنم.

همچنین واسه کسایی که حوصله خوندن کتاب رو ندارید؛ می تونید فایل صوتی رو دانلود و  گوش کنید. به نظر من موقع خواب بهترین موقع واسه گوش دادن به این کتاب زیباست.


در ضمن (این کتاب پرفروش ترین کتابتک مجلد جهان در تمام طول تاریخ می باشد)پس از دستشندید.



1- لینک دانلود کتاب شازده کوچولو ترجمه احمد شاملو


2- لینک دانلود کتاب صوتی شازده کوچولو با صدای احمد شاملو



شاد و پیروز باشید. :)





۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - آیا می دانید ......

آیا میدانید :که شلوغ ترین مکان دنیا کندوی زنبور عسل است  ؟

آیا میدانید :آمار زنان گمشده چینی به ۴۴ میلیون نفر می رسد ؟

آیا میدانید :که بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد ؟

آیا میدانید :هر سال دو میلیون دختر جوان و زن ختنه می شوند ؟
آیا میدانید:که نوعی عنکبوت میتواند 300 برابر وزنش را بلند کند  ؟

آیا میدانید :که آلرژی به غذاهای گوناگون نتیجه مصرف شکر است  ؟

آیا میدانید :سالانه ۸۶ میلیون نفر به جمعیت جهان اضافه می شود ؟

آیا میدانید :در جهان حداقل ۳۰۰ هزار نفر زندانی عقیدتی وجود دارد ؟

آیا میدانید :۸۰% حرف هایی که در طول روز می زنیم با خودمان است ؟

آیا میدانید :که گرانترین کفش دنیا ۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان است ؟

آیا میدانید :که از دست دادن تنها ۱٪ از آب بدن موجب تشنگی میشود ؟

آیا میدانید :که مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر میباشد ؟

آیا میدانید :هیچ کلمه ای در زبان انگلیسی با کلمه month هم قافیه نمی‌شود ؟

آیا میدانید :که لایه پوستی که آرنج دست را پوشیده هر ده روز یکبار عوض میشود ؟

آیا میدانید :که خون میگوها آبی رنگ است و عنکبوتها خونی روشن و شفاف دارند ؟

آیا میدانید :انسان در طی طول عمرش، دهانش سی هزار لیتر بزاق ترشح می کند ؟

آیا میدانید :اولـیـن تــمـاس تـلفـنی ایـران سـال ۱۲۸۵ خـورشـیـدی در تـهـران برقرارشد ؟

آیا میدانید :که مورچه کارگر تا پنج سال و مورچه ملکه تا بیست و پنج سال عمر میکند ؟

آیا میدانید :که لاشخورها قادر به دیدن یک موش کوچک از ارتفاع ۴ کیلومتری میباشند ؟

آیا میدانید :که کنه که حشره ای ریز است، میتواند یک سال تمام بدون غذا زنده بماند ؟

آیا میدانید :که مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی میشمارند ؟

آیا میدانید :که هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچگاه تارهای آنها به هم شبیه نیستند ؟

آیا میدانید :فیل ها از بوی عسل بدشان می آید. حتی بوی عسل فیل ها را فراری می دهد ؟

آیا میدانید :کارخانه ماشین سازی ولوو در کمتر از دو دقیقـــــــــه یک ماشین سواری می سازد؟

آیا میدانید :۱۲۰ هزار زن و دختر جوان هر سال به خریدارانی در اروپای غربی فروخته می شوند؟

آیا میدانید :هر انسانی در طول زندگی‌اش به طور میانگین ۸ عنکبوت را در حال خواب می‌خورد ؟

آیا میدانید :در نبردهای مسلحانه سراسر جهان ۳۰۰ هزار سرباز کودک در حال جنگیدن هستند؟

آیا میدانید :ارزش مالی بازار فروش فیلم های پورنوگرافی در آمریکا ده میلیارد دلار برآورد می شود؟

آیا میدانید :فقط پشه ماده نیش می‌زند و از پروتئین خون مکیده شده جهت تخم گذاری استفاده می‌کند ؟

آیا میدانید :هر انگلیسی روزانه بطور متوسط ۳۰۰ بار در محوطه تحت پوشش دوربین های مدار بسته قرار میگیرد؟
 
 


۱۳ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - میزان سنجش عشق و علاقه

سوالات

1- پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدامیک را انتخاب می‌کنید؟

الف : خرگوش

ب : گوسفند

پ : گوزن

ت : اسب


2- به آفریقا رفته‌اید. به هنگام بازدید از یکی از قبیله‌ها، آنها اصرار می‌کنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان یادگاری با خود ببرید. کدام را انتخاب می‌کنید؟

الف : میمون

ب : شیر

پ : مار

ت : زرافه


3- فرض کنید خطای بزرگی انجام داده‌اید و خداوند برای مجازات شما تصمیم گرفته است که به جای انسان، شما را به صورت یکی از حیوانات زیر در آورد. کدام را انتخاب می‌کنید؟

الف : سگ

ب : گربه

پ : اسب

ت : مار


4- اگر قدرت داشتید که یک نوع از حیوانات را برای همیشه از روی کره زمین نابود کنید، کدام را انتخاب می‌کردید؟

الف : شیر

ب : مار

پ : تمساح

ت :کو. سه


5- یک روز، با حیوانی برخورد می‌کنید که می‌تواند با شما به زبان خودتان صحبت کند. دلتان می‌خواهد که کدامیک از حیوانات زیر باشد؟

الف : گوسفند

ب : اسب

پ : خرگوش

ت : پرنده


6- در یک جزیره دور افتاده، تنها یک موجود زنده به عنوان همدم و همراه شما وجود دارد. کدامیک را انتخاب می‌کنید؟

الف:انسان

ب : خوک

پ : گاو

ت : پرنده


7- اگر قدرت داشتید که هر نوع حیوانی را اهلی و دست‌آموز کنید. کدامیک از حیوانات زیر را به عنوان حیوان خانگی خودتان انتخاب می‌کردید؟

الف : دایناسور

ب : ببر

پ : خرس قطبی

ت : پلنگ


8- اگر قرار بود برای 5 دقیقه به صورت یکی از حیوانات زیر در می‌آمدید، کدامیک را انتخاب می‌کردید؟

الف : شیر

ب : گربه

پ : اسب

ت : کبوتر

                                        تحلیل سوالات


1- در زندگی واقعی، برای چه نوع آدمهایی جذابیت و کشش دارید

الف: خرگوشکسانی که دارای شخصیت دوگانه هستند، به سردی یخ در ظاهر اما به گرمی آتش در باطن
ب: گوسفندمطیع و گرم

پ: گوزنزیبا و آداب دان

ت: اسب- کسانی که غیرقابل جلوگیری، بی‌بند و بار و آزاد هستند.


2- در فرایند ابراز عشق و درخواست ازدواج، کدام رویکرد برای شما خوشایندتر و موثرتر است.

الف: میمونمبتکر و باذوق که هیچگاه احساس خستگی نکنید.

ب: شیر- سرراست، صاف و پوست کنده به شما بگوید که دوستتان دارد.

پ: مار- دمدمی مزاج، پر نوسان، نفس گرم و عشق سرد

ت: زرّافه- صبور، هرگز شما را رها نکند.


3- دلتان می‌خواهد معشوقتان چه عقیده‌ای درباره شما داشته باشد.

الف: سگ- باوفا، صادق، ثابت قدم

ب: گربه- شیک و زیبا

پ: اسب- خوش بین

ت: مار- انعطاف‌پذیر


4- چه اتفاقی باعث می‌شود که شما رابطه‌تان را قطع کنید/ از چه خصوصیتی بیش از همه نفرت دارید.

الف: شیر- متکبر و خودخواه، امر و نهی کن

ب: مار- هیجانی و دمدمی مزاج، نمی‌دانید چگونه او را خوشحال کنید.

پ: تمساح- خونسرد، بیرحم، سنگدل

ت:کو. سه- ناامن


5- دوست دارید چه نوع رابطه‌ای با او برقرار سازید.

الف: گوسفند- سنتی، بدون آن که چیزی بگوئید او بفهمد چه می‌خواهید، ارتباط برقرار کردن از طریق قلب‌ها.

ب: اسب- هر دو بتوانید درباره همه چیز با هم صحبت کنید، هیچ چیز مخفی در میان نباشد.

پ: خرگوش- رابطه‌ای که همیشه خود را گرم و عاشق او حس کنید.

ت: پرنده- رابطه‌ای پایدار و طولانی و بالنده


6- آیا به او خیانت می کنید.

الف: انسان- شما به جامعه و اخلاقیات احترام می‌گذارید، پس از ازدواج هیچ کار خلافی نمی‌کنید.

ب: خوک- نمی‌توانید در مقابل تمایلاتتان مقاومت کنید، به احتمال زیاد خیانت می‌کنید.

پ: گاو- خیلی سعی می‌کنید که چنین کاری نکنید.

ت: پرنده- شما هرگز نمی‌توانید استوار و ثابت قدم باشید، شما واقعاً برای ازدواج مناسب نیستید و نمی‌خواهید تعهدی بپذیرید.


7- درباره ازدواج چه فکر می‌کنید.

الف: دایناسور- شما خیلی بدبین هستید و فکر می‌کنید این روزها دیگر ازدواج سعادتمندانه وجود ندارد.

ب: ببر- شما به ازدواج به صورت یک چیز گرانبها فکر می‌کنید. پس از آن که ازدواج کردید، پیوند زناشویی و همسرتان را بسیار باارزش و گرامی می‌دارید.

پ: خرس قطبی- شما از ازدواج می‌ترسید، فکر می‌کنید آزادیتان را از شما خواهد گرفت.

ت: پلنگ- شما همیشه طالب ازدواج بوده‌اید ولی در واقع، شناخت دقیقی از آن ندارید


8- در این لحظه، به عشق چگونه فکر می‌کنید.

الف: شیر- شما همیشه تشنه عشقید و می‌توانید هر کاری برای آن بکنید اما به راحتی در دام عشق نمی‌افتید.

ب: گربه- شما خیلی خودمحور و خودخواهید. شما فکر می‌کنید عشق چیزی است که می‌توانید به دست آورید و هرگاه که خواستید آن را دور بیاندازید.

پ: اسب- شما نمی‌خواهید در قید و بند یک رابطه پایدار قرار بگیرید. به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو

ت: کبوتر- شما به عشق به صورت یک تعهد دو طرفه فکر می‌کنید


اینم جوابای من به ترتیب:

1- اسب!!!    2- زرافه         3- اسب                4- مار  

5- پرنده        6- انسان        7- خرس قطبی     8- کبوتر 

 

امیدوارم خوشتون اومده باشه.


برگرفته از:http://www.parsnaz.ir



۱۰ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مادر و آرامش

هیچ چیز در دنیا آرامش بخش تر از این نیست که شب، وقتی مثلاً خوابی مادرت آرام در اتاقت را باز کند، نگاهی کند، نازی کند، زیر لب دعایی بخواند و دوباره آرام در را ببندد و برود.

و اینجاست که تو خانه را امن ترین نقطه ی دنیا می بینی؛ فقط با حضور گرم مادر.


                  چه زیباست آرامش، امنیت، مــــــــــــادر


P.M



۰۷ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - داستان محدثه، خرس کوچولوش پشمالو و ......

دیشب دختر خواهرم(محدثه)مهمان  خانه خاله اش بود ....


اینم عکس محدثه خانوم


محدثهبا خودش خرس کوچولوش پشمالو  و دفتر خاطراتش رو هم آورده بود .....


به چشمان پشمالو با دقت نگاه کنین ....



شما در چشمان پشمالو  چه چیزی دیدید؟؟

.

.

.

حالا ببینیممحدثهدر چشمان خرس کوچولوش چی دیده و درباره  اون توی دفتر خاطراتش چی  نوشته...



:)  :)  :)

نظر شما رو نمی دونم، ولی به نظر من زیبای من زیبا می بیند خیلی زیبا.




او عاشق پت و مت و من عاشق اویم.




۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - روز عشق ایرانی سپندار مذگان


 برگرفته شده از:     http://www.maryamaran.blogfa.com



۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بحران دیابت

شیرینی بعد از گفتن بعضی از دروغ ها واقعاً دلچسب است


و من بیشتر نگران بالا رفتن قند خون جامعه ی بشری ام.


                                            کاش بیشتر مراقب باشیم.


P.M




۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - beautiful dream

۲۶ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - طلاق

خدایا آمده ام پیشت شکایت؛

دیگر خسته ام، نمی توانم

آمده ام از دستش طلاق بگیرم

جهل زمانه این روزها جاهل تر شده،

                                        خسته ام کرده

                                         سه طلاقه اش کن لطفاً.


P.M



۲۶ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - اینجا ایران است ....

*خبر آمدن نوروز را هر سال عمو نوروز قرمز پوش نزدیکی های عید به ما می دهد.

                  امسال اما زودتر!!    گرانی بیداد می کند.؟


*صبح امروز پیرمرد زباله جمعکنی را دیدمبسیار مرتب و منظم. تمام زباله هایی را هم که جمع کرده بود از نظر رنگ و جنس منظم و مرتب کنار هم چیده بود. او فقط یک پیرمرد زباله جمع کن ایرانی است که معنی نظم را خوب یاد گرفته.

                                                  مسئولان توجه کنید


P.M



۲۵ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - ولنتاین چیست؟

ولنتاین چیست؟

سوالی که ما، منظورم من و همکلاسیانم؛ فکر کنم در سال آخر هنرستان (86-85) از یکدیگر می پرسیدیم. حال نمی دانم و یادم نمی آید که آیا گروه ما در باغ نبودند یا اصلاً همه.

ولی الان که نگاه می کنم می بینم که نه هنوز در باغ بسته است، جز شاید برای عده ای معدود و قلیل.

و همه ی آنهایی که الان این روز را با خریدن هدیه های گران و گران تر برایمثلاً عشقشان به رخ هم می کشند همان کسانی هستند که پشت در باغ نشسته و در توهم آنهایی هستند که در باغ اند و این روز را جشن می گیرند.

تعجب بیشترم از آن است که بعضی ها چند عشقی اند یا شاید متوهم تر.


به هر حالولنتاینشانمبارک


P.M



۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - لحظه وداع

ماندنی ترین تصویری که در ذهن یک انسان تا ابد جاودانه می ماند

لحظه وداع و خداحافظی است.


سعی کنیم حتی اگر ناراحت یا عصبانی هستیم لااقل لحظه ی آخر زیبا باشیم.

چون فقط یک لحظه نیست یک خاطره جاودان و ابدی است.


P.M



۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - توکل به خدا

کسی که از این حقیقت (توکل به خدا و دل کندن از خلق) آگاه باشد و به آن  عمل نماید از همه کس، آسایش و راحتیش بیشتر است اما کسی که این واقعیت را نداند و در آن تردید داشته باشد از همه مردم گرفتارتر و زیانکارتر است.

                                                حضرت علی (ع)، حکمت 273
۲۴ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - برهنگی فرهنگی

امروز در کافی نت دختر زیبا روی ایرانی ای را دیدم که مثل ابر بهار گریه می کرد.


دلم به حالش سوخت و دست دلداری به سویش دراز کردم.


گفتم: شاید از دست داده ای، در راه مانده ای، دلتنگی ای، عشقی دارد.


و ماندم و افسوس خوردم وقتی فهمیدم ناله های او به خاطر رقیبمثلاً عشقی ای است که در فیس بوک جسته و به گمان خودش از او زیبا روی تر است.


و اینگونه است که یک احساس، زندگی، اعتماد به نفس، ارزش و لحظه هایی که به قدر طلاست و  بدون بازگشت؛


با یکغرب زدگیبا یکبرهنگی فرهنگیمی میرد.


دلم برای تمام آلبوم های کاغذی خانگی تنگ است، تمامشان اینجا*جمعند و دیگر نمی دانم چه جنسی اند و چه قدر متفاوت با دیروزند.


عکس های دیروزی که خودمان بودیم، خودِ خودمان. دیگر اینجا نمی شناسم کسانی را که روزی شاید می شناختم؛ لااقل نمایه اشان که اینگونه است دیگر درونشان را نمی دانم.


(فیس بوک)*

P.M

 



۲۳ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سفره ی دل

ما سفره ی دلمان برای همه باز است؛

                    

                                   زیادند کسانی که حیاء ندارند ...


P.M



۲۱ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بابای نازم

دختری دارم که از برگ گل ناز برایم نازتر است.

زلف سیه اش می بافمو  نازتر است.

عاشق چشم سیاشم؛ دخترم، نازِ بابا.

عاشق نازکردناتم، می خرم با جون و دل ناز گُلکم.


                نازت می کنم، خوابت می بره

                 عاشق اون چشم نازم وقتی خوابه،  دخترم نازِ بابا.


-------------

روزت مبارک بابایی

P.M



۲۱ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مهربانی خدا

خالق من بهشتی دارد٬ نزدیک٬ زیبا و بزرگ؛

و دوزخی دارد٬ به گمانم کوچک و بعید و در پی فرصتی است که ببخشد ما را

حتی به خاطر یک دعا در حق دیگری......



۱۹ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - رفتن

می آییم...

هستیم....

با همیم!

نیستیم!!

می گذریم از کنار هم .....

تلخ است باور نداشتن، باور نکردن؛رفتن..... رفتن.


P.M


۱۵ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - نگاه تلخ

کاش ابوجهلان زمانه ما که خسته از زندگی اند،


کمی و فقط کمی تفکر را جای آن نگاه های پرمعنای خالی از معنایشان می دادند؛


تا اینقدر طعم شیرین زندگی را با تلخی نگاهشان بر دوستداران زندگی زهر نکنند.

P.M



۱۲ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - حال ناخوش

گفت: حالت چطور است؟

گفتم: خوب نیستم.

گفت: چرا؟ دردت چیست؟

گفتم: فشار هیجان دارم.

گفت: دارویش چیست؟

گفتم: ترک تو.

چرا که تو نقطه ای بالاتر از هیجان برای منی.

رفت..... بدون خداحافظی.

هنوز خوب نیستم. بدترم....

ای کاش نمی رفت....

               فشار هیجان که اینقدر درد نداشت.

P.M



گفت: احوالت چطور است؟

گفتمش مثل حال گل؛ حال گل در چنگ چنگیز مغول!

                    (زنده یاد قیصر امین پور)



۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - زیباترین هدیه یک تولد

من زاده ی آخــــرین روز اولیـــن ماهِ زیبایِ ســرد زمستــانی ام .....
۲۹ دی ۹۱ ، ۱۶:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - حرف دل یا عقل

بزرگی گفت:

                "دنیا را خواهی ساخت اگر حرف دلت را گوش کنی."

در عجبم از خود و مردمان روزگار خود

که حرف عقلمان بر دل رجحان دارد

راستی ما کجا را خواهیم ساخت؟!

P.M



۲۵ دی ۹۱ ، ۱۶:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - زندگی

زندگی

زندگیمرداب نیست

     زندگیخاموش نیست

                     زندگییک خواب نیست

زندگیرودیست در پیچ و خم این روزگار

جاری و نرم و روان

آیتی از لطفهای روزگار

                 زندگیکوهیست پر نقش و نگار

آسمانش گاه می گردد سیاه

می شود غمگین و پررنج وملال

پر ز اندو و پر از زخم نگاه

                  زندگیجریان تسمه ایست

لحظه ای پر التهاب و شوق و شور

چون صدای نرم چشمه ایست

لحظه ای هم راکد و بی جنب و جوش

خالی از سوسوی نور رو روشنی

                                      این تمامزندگیست...



۲۱ دی ۹۱ ، ۱۷:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دنیای کوچک

کوچک که باشی کوچکترین کوچکی برایت بزرگ است.

                                                بزرگ باش. دنیا کوچک است.


P.M

۲۰ دی ۹۱ ، ۱۶:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مصیبت زندگی

انسان ها دو چیز را بهانه مصیبتزندگی می دانند


       از دست دادن آرزوها

                              و 

                                     نرسیدن به آرزوها


ولی این غصه خوردن از دست داده هاست که باعث نرسیدن به دیگر آرزوها می شود.

پس مصیبت بزرگ زندگی، تفکر اشتباه آدمی است؛ نه رسیدن و یا از دست دادن آرزوها.


P.M



۱۹ دی ۹۱ ، ۱۶:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - معمای زندگی

زیاد به دنبال جواب سوالات مبهم زندگی نباشید.


          بعضی وقتها رسیدن به جواب این سوالات خود یک سوال بزرگتر است.


P.M

۱۹ دی ۹۱ ، ۱۶:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - چرخ زندگی تان خوب می چرخد یا بد؟ آرام است یا تند؟

 آیا چرخ زندگی من خوب می چرخد ؟

الگوی چرخ زندگیالگوی چرخ زندگی به دایره ای که به  8  قسمت مساوی تقسیم شده است اتلاق می شود که که هر یک از این قسمت ها به بررسی یک بعد از زندگی می پردازد .  مطابق شکل کار و درآمد مالی ،  سلامتی، تفریح و سرگرمی ، عشق، خانواده ، یادگیری و رشد  ، معنویّت ، دوستان و ارتباطات  قسمت های مختلف این دایره را تشکیل می دهند.


 

شما به هر قسمت از زندگی تان پس از بررسی نمره 0 نا 10 را می دهید و سپس خانه های مربوط به آن را متناسب با نمره نقطه گذاری می نمایید ، پس از اتصال نقطه ها به هم چرخ زندگی خود را به دست خواهید آورد.مثلاً تصویر زیر چرخ زندگی فردی است که از لحاط مالی و رشد و یادگیری و خانواده موقعیت مناسبی دارد ولی از نظر خانواده ،  عشق ، تفریح و دیگر موارد شرایط مناسبی ندارد پس خوب نچرخیدن چرخ زندگیش و نداشتن آرامش آن محتمل به نظر می رسد.


 


 برای زندگی فکر کن اما غصه نخور. 



۱۸ دی ۹۱ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - کودکی ....

۱۷ دی ۹۱ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - معجزه

معجزه خبر نمی کند با احتیاط ناامید شوید!



۱۶ دی ۹۱ ، ۰۷:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - درد دل

این روزها وقتی می گویم دلم درد می کند

همه می گویند گاوزبان بخور

                            چرا هیچ کس نپرسید کدام دلت؟!

P.M

۱۵ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - نوروز مبارک

۲۸ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دیدار....

دیدار کسانی که دوستشان داری همیشه شادی آور است حتی درخواب
۲۷ اسفند ۹۰ ، ۰۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان -


سحر که می شود دلم هوای گریه می کند


                                     ز دست روزگار خود مدام شکوه می کند




۲۰ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - کلمات انگلیسی با تعبیر فارسی!

Keyboard
چه کسی برنده شد؟

Communication Board
کامیون کی شن ها رو برد؟

Morphine
باید بیشتر فین کنی

MissCall
دختر نا بالغ را گویند

Freezer
حرف مفت

Suspicious
به لهجه اصفهانی: ساس از بقیه ی حشرات جلو تر است

Johnny Depp
قاتل افسرده

Acer
ای آقا!

Welcome
دهن لق

Manual
من و بقیه

Accessible
عکس سیبیل

Refer
فر کردن مجدد مو

See you later
لات تر به نظر میای!

Good Setting
آن سه چیزِ نیک را گویند: گفتار نیک - کردار نیک - پندار نیک.

Piece of a man who owns a locker
مرتیکه لاکردار!

Above Border
فرامرز

Insecure
این سه نابینا

Business
اشاره به بوزینه در گویش اصفهانى

Legendary
ادارهٔ محافظت از لجن و کثافات شهری

Subsystem
صاحب دستگاه

Velocity
شهری که مردم آن از هر موقعیتی برای ولو شدن استفاده می‌‌کنند

Comfortable
بفرمایید سر میز

Long time no see
دارم لونگ می‌‌پیچم، نگاه نکن!

Cambridge
شهری که تعداد پلهایش انگشت شمار است

Categorize
نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ می‌‌شود

Jesus
در اصفهان به بچه گویند که دست به چیز داغ نزند

Hairkul
آنکه روی شانه‌‌هایش مو دارد

Watergate
دروازه دولاب

UNESCO
یونس کجاست؟

Finland
سرزمینی که مردمانش مشکل گرفتگی بینی‌ دارند

Damn You All
دم همتون گرم

Latino
لات بازی ممنوع

Godzilla
خدای استفاده کردن از مرورگر موزیلا

Savage Blog
ساوجبلاغ

Betamethasone
منطقه اى در معرض بتا و از این دست امواج

۰۲ اسفند ۹۰ ، ۰۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سیب زندگی

زندگی سیبی است


                گاز باید زد آن را با پوست



۲۹ بهمن ۹۰ ، ۱۵:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - باران، گل، خاطره، لبخند و بهار

هیچ بارانی نمی بارد مگر صفا دهد.
هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمی اید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگیات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گل های عشقدر دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی.
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……

 

۲۷ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - از خویش خسته‌ام ...................

از خویش خسته‌ام

          هر چیزِ تازه در دلِ من می‌شود سیاه
هر رنگِ تازه در نظرم می‌شود تباه
هر روز می‌شکند ریسمانِ من
                                     هر روز
پاره می‌شود ایمانم از گناه
٭
از هم گسسته‌ام

هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود
حتی ستاره‌های یخی نیز
     مرده‌اند
دیگر ادامه‌ی این راه بسته‌است
حتی خدای من امروز
                        خسته‌است.


۲۶ بهمن ۹۰ ، ۱۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سپاس


ازکسانیکه از من مــــتنفرند سپاسگذارم،

آنها مرا قویتر میکنند.


از کسانیکه مرا دوســــــــــت دارند ممنونم،

آنان قلب مرا بزرگتر میکنند.


ازکسانیکه مرا ترک میکنند متشــــــکرم،

آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.


از کسانیکه با من مـیمانند سپاسگذارم،

آنان بمن معنای دوست واقعی را نشان میدهند.



۰۳ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - آیا میدانید؟ سری جدید

آیا میدانید : تقریبا ۶۵ ٪ وزن انسان را اکسیژن تشکیل میدهد ؟
آیا میدانید : انسان برای اولین بار در ۱۷۸۳ پرواز را تجربه کرد و توانست ۸ کیلومتر با بالن پرواز کند ؟
آیا میدانید : جنین انسان بعد از ۱۷ هفته (۴ ماه) می تواند خواب هم ببیند ؟
آیا میدانید :  تنها موجودای که میتواند به پشت بخوابد انسان است ؟
آیا میدانید :  بدن یک انسان در طول عمرش به طور متوسط ۱۳۰۰ لیتر عرق تولید میکند ؟
آیا میدانید : انسان‌های راست دست به طور میانگین ۹ سال بیش از چپ دست‌ها عمر می‌کنند ؟
آیا میدانید :  کره زمین از ۱۰۲ عنصر بوجود آمده و این ۱۰۲ عنصر در بدن انسان وجود دارد ؟
آیا میدانید : حس بویایی انسان قادر به دریافت و تشخیص ده هزار بوی متفاوت است ؟
آیا میدانید : حدود ۱۰ درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل میدهند ؟
آیا میدانید :  از دست دادن تنها ۱% از آب بدن موجب تشنگی میشود ؟
آیا میدانید : بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است ؟
آیا میدانید :  ناخن‌های انگشتان دست، تقریبا چهار برابر ناخن‌های پا رشد می‌کنند ؟
آیا میدانید : قد انسان تا ۲۰، ۲۵ سالگی و گاها ۴۰ سالگی بلند می‌شود و از چهل سالگی به بعد، قد انسان هر دو سال حدود ۶ میلی‌متر کوتاه می‌شود ؟
آیا میدانید :  دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید می‌کند ؟
آیا میدانید :  وزن پوست بدن انسان بالغ بر ۲/۷ کیلوگرم (دو و هفت دهم) است ؟
آیا میدانید :  کمبود خواب، زودتر از کمبود غذا موجب مرگ انسان می‌شود ؟
آیا میدانید :  انسان در سال ۳۰۰۰ قد متوسط ۲ متر و ۱۲۰ سال عمر و پوست قهوه‌ای خواهد داشت ؟
آیا میدانید :  قلب انسان هنگام تپیدن میان دو تپش استراحت میکند این یعنی اگر فرد ۷۰ سال عمر کرده باشد قلبش به اندازه ۴۰ سال استراحت کرده است ؟
آیا میدانید :  وزن اسکلت انسان بالغ بر ۱۳ تا ۱۵ کیلوگرم است ؟
آیا میدانید :  انسانهای امروزی بطور متوسط شش سال از عمر را تلویزیون نگاه می کنند و شش سال را هم صرف غذا خوردن میکنند و یک سوم از عمر را هم در خوابند ؟
آیا میدانید :  مغز انسان تنها ۲ درصد از وزن انسان را تشکیل می دهد ولی ۲۵ درصد اکسیژن دریافتی بدن را به تنهایی مصرف می کند ؟
آیا میدانید :  مغز بیشتر انرژی را در بدن مصرف میکنند به همین دلیل هم از سایر نقاط بدن گرمتر است ؟
آیا میدانید :  مغز یک انسان در طول یک روز بیشتر از تمام تلفن های جهان به سلول ها پیام عصبی می فرستد ؟
آیا میدانید :  پیام های عصبی با سرعتی برابر با ۱۷۰ مایل در ساعت به مغز رسیده و از مغز به سلول های عصبی می رسند ؟
آیا میدانید :  مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون می بینید ؟
آیا میدانید :بطور متوسط یک انسان در طول زندگی خود در حدود ۴۴ پوند گرد و خاک را تنفس می‌کند ؟
آیا میدانید :  در تمام انسانهای کره زمین ۹۹۹ % شباهت ژنتیکی وجود دارد ؟
آیا میدانید :  طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر است ؟
آیا میدانید :  در یک سانتی متر پوست شما ۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است ؟
آیا میدانید :  در هـر ۳ سانتی متـر از پوست، ۴ هزار بافت عصبی، ۱۳۰۰ سـلول عصبی، ۱۰۰ غده عرق، ۳ میلیون سلول، و ۳۰۰۰ رگ خونی وجود دارد ؟
آیا میدانید :  اگر رگ های خونی موجود در ۵ سانتی متر از پوست را در امتداد هم قرار دهیم، طول آن به ۲۰ فوت می رسد ؟
آیا میدانید :  اگر تمام رگهای خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا ۹۷۰۰۰ کیلومتر میشود ؟
آیا میدانید :  کبد یا جگر تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن برداشته شود دوباره رشد میکند ؟
آیا میدانید : خطر بیماری قلبی و سرطان ریه در افراد غیر سیگاری که در خانه در معرض دود سیگار اطرافیانشان هستند، بیست و پنج درصد بیشتر از دیگران است ؟
آیا میدانید :  بدن ما به طور مداوم خود را ترمیم می کند هر سه ماه یکبار بافت استخوانی به طور کامل تعویض می شود و هر ماه پوست جدید رشد می کند به راحتی می توانیم فرآیند پیری را به تاخیر بیندازیم ؟
آیا میدانید :  بدن یک انسان معمولی به اندازه کافی شامل: سولفور برای کشتن تمام شپش های بدن یک سگ، کربن برای ساخت ۹۰۰ مداد، پتاسیم برای آتش زدن یک توپ فوتبال، چربی برای ساختن ۷ قالب صابون، فسفر برای درست کردن سر ۲۲۰۰ کبریت و آب برای پر کردن ۱۰ تنگ را دارد ؟
آیا میدانید :  پیشانی انسان مرکز دمای انسان است یعنی اگر شما دمای پیشانیتان را تغییر دهید دمای بدنتان هم به همان انداره تغییر میکند این یکی از دلایلی است که وقتی ما می خواهیم ببینیم که آیا تب داریم یا نه دستمان را روی پیشانی میگذاریم ؟
۰۷ آذر ۹۰ ، ۱۵:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بهترین لحظات عاشقانه زندگی ازدید چارلی چاپلین

بهترین لحظات زندگی
(از نگاه چارلی چاپلین)
*************************
***

To fall in love .
عاشق شدن

To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره .

To find mails by the thousands when you return from a vacation
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
هزار تا نامه داری .

To go for a vacation to some pretty place
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری .

To listen to your favorite song in the radio
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی .

To go to bed and to listen while it rains outside
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی .

To leave the Shower and find that
the towel is warm!
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !

To clear your last exam .
آخرین امتحانت رو پاس کنی .

To receive a call from someone, you don’t see a
lot, but you want to .
کسی رو که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
می خواد ببینیش بهت تلفن کنه .

To find money in a pant that you haven’t used
since last year .
توی جیب شلواری که از سال گذشته ازش استفاده
نمی کردی پول پیدا کنی .

To laugh at yourself looking at mirror, making
faces !!!
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
بهش بخندی !!!

Calls at midnight that last for hours .
نیمه شبتلفنداشته باشی که ساعتها هم
طول بکشه .

To laugh without a reason .
بدون دلیل بخندی .

To accidentally hear somebody say something good
about you .
بطور تصادفی بشنوی که یه نفر داره
از ت تعریف می کنه .

To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours !
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
هم می تونی بخوابی !

To hear a song that makes you remember a special
person .
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یادت
می یاره .

To be part of a team .
عضو یک تیم باشی .

To watch the sunset from the hill top .
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی .

To make new friends .
دوستهای جدید پیدا کنی .

To feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person !
وقتی “اونو” میبینی دلت هری
بریزه پایین !

To pass time with
your best friends .
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی .

To see people that you like, feeling happy .
کسانی رو کهدوستشونداری خوشحال ببینی .

See an old friend again and to feel that the things
have not changed .
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و
ببینی که فرقی نکرده .

To take an evening walk along the beach .
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی .

To have somebody tell you that he/she loves you .
یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره .

To laugh …….laugh. . ………and laugh …….
remembering stupid
things done with stupid friends .
یادت بیاد که دوستهای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردن و بخندی
و بخندی و
…….. باز هم بخندی .

These are the best moments of life …
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند …

Let us learn to cherish them .
قدرشون روبدونیم .
“Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed”
” زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کنی
بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد”

*******************************************************
وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن به تو نشان میده ،
تو 1000 دلیل برای خندیدن به اون نشون بده .



۲۳ شهریور ۹۰ ، ۰۷:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - جرئت دیوانگی


انگار مدتی است که احساس می‌کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند

فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی ...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می‌خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی!

انگار این سال‌ها که می‌گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می‌کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می‌شوم!

شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب‌تر از این
باشم

با این همه تفاوت
احساس می‌کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست

حس می‌کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی‌ام، نیز
از این هوای سربی
خسته است

امضای تازه‌ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم

ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد

و لابه‌لای خاطره‌ها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است

از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است!

آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذریم!

این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!

                                                            قیصر امین پور

                                                                                (یادش گرامی)



۱۲ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - تله موش


موشیدرخانه تله موش دید، به مرغ وگوسفندو گاو خبردادهمه گفتند: تله موش مشکلتوست بما ربطی ندارد. ماری درتله افتادو زن خانه راگزید،ازمرغ برایش سوپدرست کردند،گوسفندرابرای عیادت کنندگان سربریدند؛گاورابرای مراسم ترحیمکشتندوتمام این مدت موش درسوراخ دیوار مینگریست ومیگریست.




۰۴ اسفند ۸۹ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دعای روز و شب من

 پروردگارا ، بابت فرصتی که در این روز در اختیارم قرار دادی از تو سپاسگزارم . از اینکه امروز به من توانایی دیدن و شنیدن دادی از تو سپاسگزارم. از اینکه از خطاهایم در گذشته ای و به من فرصتی دوباره داده ایی از تو سپاسگذارم . امروز و هر روز مرا بابت خطا های نا دانسته ام ببخش و از گناهانم در گذر . لطفا مرا از خطرات و گزند ها و وسوسه های شیطانی مصون نگه دار.

  کمکم کن تا امروز را با دیدی جدید و مثبت به شب برسانم . ذهنم را پاک کن تا صدایت را در سرم بشنوم . کاری کن که در برابر اجتناب ناپذیر ها سر تسلیم فرود آورم و لب به شکوه و شکایت باز نکنم . کمکم کن تا خوب را از بد تشخیص دهم و راه درست را برگزینم.   

 وقتی دنیا برایم کوچک می شود کمکم کن تا با چشمانی باز نعمت های بی شمارت را ببینم و بابت آن ها باز هم تو و عظمتت را سپاس گویم . می دانم که حتی وقتی مشغول رازو نیاز با تو نیستم ، صدای قلبم را می شنوی و پاسخم را می دهی . آنقدر به من قدرت عطا کن تا بتوانم به ضعفا کمک کنم . آنقدر به من تحمل بده تا بتوانم از اشتباهات دیگران چشم پوشی کنم و یاری شان دهم تا راه زندگی را پیدا کنند . از اینکه نور ایمانت را به قلبم پاشیده ای ، از تو سپاسگزارم. من عزیزترین دارایی ام را جایی در انتهای قلبم پنهان کرده ام . جائیکه هیچ کلمه ای به آنجا نخواهد رسید . جائیکه هیچ دستی به آنجا راه نخواهد برد . دارایی ام را نگه می دارم و هر چه طوفان ، هر چه باد و هر چه موج بیاید من چیزی را از دست نخواهم داد. آنچه ماندنی است ، خواهد ماند. دعا می کنم تا صلح ، عشق و دوستی همواره بر جهان حکمفرما باشد . این دعای قلبی شب و روز من است .



۰۴ بهمن ۸۹ ، ۰۸:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - امروز تولدمه (تولدم مبارک) 29-10-89

۲۹ دی ۸۹ ، ۰۶:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - محرم

۲۰ آذر ۸۹ ، ۰۸:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - اول خودت را عوض کن

این عبارت روی سنگ قبر یک کشیش انگلیسی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است:
جوان که بودم خیال داشتم دنیا را عوض کنم، مسن تر و عاقل تر که شدم فهمیدم که: دنیا عوض نمی شود، بنابراین توقع ام را کم کردم و تصمیم گرفتم به عوض کردن کشورم قناعت کنم، ولی کشورم هم خیال نداشت عوض شود، به میان سالی که رسیدم، آخرین توانایی هایم را بکار گرفتم که فقط خانواده ام را عوض کنم، ولی پناه بر خدا آنها هم خیال نداشتند عوض شوند.

اینک که در بستر مرگ آرمیده ام , ناگهان دریافته ام که اگر فقط خود را عوض می کردم، خانواده ام هم عوض می شد و با پشتگرمی آنها می توانستم کشورم را عوض کنم و خدا را چه دیدید شاید حتی می توانستم دنیا را هم عوض کنم!


۱۸ آذر ۸۹ ، ۱۶:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سیستم عامل جدید ایرانیان (طنز)

سیستم‌عامل «windows » به «شبابیک » تغییر نام داده می‌شود
 (توضیح اینکه شبابیک به معنی پنجره‌ها است)
 
با نصب نرم‌افزارهای جدید کلیه رایانه‌ها در ساعات ملکوتی اذان برای ادای فریضه نماز به مدت ۳۰ دقیقه به طور خودکار shutdown می‌شوند و هرگونه تلاشی برای جلوگیری از خاموش شدن رایانه به انفجار آن و تخریب ساختمان‌های اطراف منجر خواهد شد.
 
نصب پیامبر ( yahoo messenger سابق) روی رایانه‌ها باید با اجازه وزارت ارشاد باشد.
 
پیامبر شما بجای گزینه send to all از گزینه send to all muslims برخوردار باشد.
 
اگر دو جنس مخالف قصد چت داشته باشند باید ابتدا صیغه جاری شود.
 
اگر دو جنس حتی موافق هم باشند باز جاری کردن صیغه احتیاط واجب است چون امکان دارد طرف مقابل asl دروغکی داده باشد و خود را جنس موافق شما جا زده باشد.
 
استفاده از بعضی smiley (شکلک)های یاهو گناه کبیره است و حکم آن مانند این است که انسان گوشت برادر خود را بخورد. احتیاط مستحب آن است که اصلاً از این شکلکها استفاده نشود.
 
بجای گفتن hi باید از عبارتsoavrvb استفاده شود که همان مختصر شده عبارت salam_on_alaikom_va_rahmatollahe_va_barakato است.
 
در بیان سرعت انتقال خطوط بجای بیت از «بِیت»، بجای کیلوبیت از «اهل بیت» و بجای مگابیت از «اهل بیت عصمت و طهارت» استفاده شود.
 
در پسوردها حتماً باید از نام ائمه استفاده شود به اضافه سه کاراکتر اضافه (& ، # و @) برای جلوگیری از حدس زدن پسورد توسط بقیه. شایان ذکر است استفاده از کاراکتر $ تا زمان برقراری رابطه با آمریکا مجاز نمی‌باشد.
 
برای ارتباط‌ات بین شبکه‌ای باید فقط از فیبر نوری استفاده شود چون نور واژه مقدسی است و بهیچ وجه نباید از ارتباطات بی‌سیم استفاده شود چون ناچار به استفاده از ماهواره می‌شوید.
 
کلیه کافی‌نت‌ها موظف به تغییر نام خود به «چای‌شبکه» هستند. استفاده کنندگان از اینترنت فقط اجازه مشاهده سه سایت زیر را دارند، بقیه سایت‌ها باید قبل از تاسیس از مراجع ذیربط (بی‌ربط) مجوز داشته باشند.
 
صدور مجوز برای هر سایت‌ با برقرار بودن شرایط ذیل حاصل می‌گردد
 
در هنگام مشاهده سایت‌، ابتدا باید یک ‌flash نمایش داده شود که مضمون فلش یادآور روزهای جبهه و جنگ باشد.
 
فونت لینک‌ها حتماً باید کوفی باشد.
 
بجای استفاده از فونتهای «نازنین»، «میترا» و «سینا» باید از فونتهای «زینب» و «غلامحسین» و«کبری» استفاده شود
برگرفته از http://top87.blogfa.com
۱۷ مهر ۸۹ ، ۰۸:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - حال گل

 گفتم احوالت چطور است؟؟

            گفت: مثل حال گل.


                         حال گل در چنگ چنگیز مغول!!

                                                                     (قیصر امین پور)




۰۷ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - انیشتین و راننده اش

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟

راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.

به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد.

دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!

 


۰۲ شهریور ۸۹ ، ۱۵:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - یک داستان عجیب

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.

این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.

 کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.

به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و...

دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات( Life support system)را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد...!

 



۱۹ مرداد ۸۹ ، ۱۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - مرگ و آرزو


نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

        نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت؟

                                     

                                                              سهراب سپهری

۰۷ مرداد ۸۹ ، ۰۸:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - وزوز زنبور


علت اینکه زنبورها این قدر وزوز می کنند این است که بلد نیستند حرف بزنند .(ژرژسیون)



۲۰ خرداد ۸۹ ، ۱۵:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - رویای زندگی

۲۰ خرداد ۸۹ ، ۱۵:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بهار

۱۷ فروردين ۸۹ ، ۰۸:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - سال نو

۰۹ فروردين ۸۹ ، ۰۶:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - طبیعت زیبا

۲۳ اسفند ۸۸ ، ۱۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - آیا میدانستید؟؟؟

آیا می‌دانستید: زرافه تار صوتی ندارد و لال است و نمیتواند هیچ صدایی از خود در آورد.

آیا می‌دانستید: موشهای صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا می­کنند، که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند.

آیا می‌دانستید: جنین بعد از هفته هفدهم خواب هم می­تواند ببیند.

آیا می‌دانستید: گربه و سگ هر کدام پنج گروه خونی دارند و انسان چهار گروه

آیا می‌دانستید: روباهها همه چیز را خاکستری می­بینند.

آیا می‌دانستید: اسبها در مقابل گاز اشک­آور مصون­اند.

آیا می‌دانستید: زرافه ایستاده وضع حمل می‌کند و نوزادش از فاصله 180 سانتی متری به زمین می­افتد.

آیا می‌دانستید: 1300 کره زمین در سیاره مشتری جای می­گیرد.

آیا می‌دانستید: رود دجله به خلیج فارس می­ریزد.

آیا می‌دانستید: 85% گیاهان در اقیانوسها رشد می­کنند.

آیا می‌دانستید: اولین تمبر جهان در سال 1840 در انگلستان به چاپ رسید.

آیا می‌دانستید: یک سال نوری برابر است با 9.460.800.000.000 کیلومتر.

آیا می‌دانستید: اولین اتوموبیل را مظفرالدین شاه قاجار وارد ایران کرد.

آیا می‌دانستید: قدرت بینایی جغد 82 برابر قدرت دید انسان است.

آیا می‌دانستید: در شیلی منطقه ی صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن باران نباریده است.

آیا می‌دانستید: هر 50 ثانیه یک نفر در دنیا به بیماری ایدز مبتلا می­­شود.

آیا می‌دانستید: وزن اسکلت انسان بالغ بر سیزده تا پانزده کیلوگرم است.

آیا می‌دانستید: خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می‌ایستد حدود سه متر است.

آیا می‌دانستید: زرافه می­تواند با زبانش گوشهایش را تمیز کند.

آیا می‌دانستید: خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که می‌توانند بدون برگشتن اشیاء پشت سر خود را ببینند.

آیا می‌دانستید: اگر همه یخهای قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوسها هفتاد متر اضافه می­شود و در این صورت یک چهارم خشکیهای کره زمین زیر آب می­رود.

آیا می‌دانستید: کبد یا جگر تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن برداشته شود دوباره رشد می­کند.

آیا می‌دانستید: میزان انرژی که خورشید در یک ثانیه تولید می­کند، برای تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان به مدت یک میلیون سال کافی است.

آیا می‌دانستید: هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچگاه تارهای آنها به هم شبیه نیستند.

آیا می‌دانستید: اگر در یک سال هیچ یک از نسلهای یک جفت مگس نر و ماده از بین نروند، حجم مگسهای متولد شده با حجم کره زمین برابر می­شود.

آیا می‌دانستید: رودی در کامبوج شش ماه سال از شمال به جنوب و شش ماه دیگر سال از جنوب به شمال جریان دارد.

آیا می‌دانستید: طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست.

آیا می‌دانستید: سریع ترین عضله بدن انسان زبان است.

آیا می‌دانستید: شبکه چشم 135 میلیون سلول احساس دارد که مسوولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد.

آیا می‌دانستید: بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد.

آیا می‌دانستید: در برج ایفل دو میلیون و نیم پیچ به کار رفته است.

آیا می‌دانستید: طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر است

آیا می‌دانستید: هشت پا با وجود داشتن بدنی بزرگ می­تواند از سوراخی به قطر پنج سانتیمتر عبور کند.

آیا می‌دانستید: تنها موجودی که می­تواند به پشت بخوابد انسان است.

آیا می‌دانستید: چشم سالم انسان می­تواند ده میلیون رنگ مختلف را ببیند و آنها را از یکدیگر تمیز دهد.

آیا می‌دانستید: فیل بالغ در روز بطور متوسط دویست و بیست کیلوگرم غذا و دویست لیتر آب مصرف می­کند.

آیا می‌دانستید: اگر زنی به کوررنگی مبتلا باشد، فرزندان پسر او کوررنگ می­شوند.

آیا می‌دانستید: کوههای آلپ در سال حدود یک سانتیمتر بلند می­شوند.

آیا می‌دانستید: همه نوزادان میگو نر متولد می­شوند و بعد از چند هفته بخشی از نوزادان به ماده تبدیل می­شوند.

آیا می‌دانستید: وزن کوه یخی متوسط الحجم بیست میلیون تن است.

آیا می‌دانستید: حس بویایی انسان قادر به دریافت و تشخیص ده هزار بوی متفاوت است.

آیا می‌دانستید: یک قطره آب دارای یک‌ صد میلیارد اتم است.

آیا می‌دانستید: تعداد افرادی که سالانه از نیش زنبور می­میرند بیشتر از کسانی است که سالانه از نیش مار می­میرند.

آیا می‌دانستید: خورشید روزانه معادل صد و بیست و شش هزار میلیارد اسب بخارانرژی به زمین می‌فرستد.

آیا می‌دانستید: گرده گل هرگز فاسد نمی شود و از محدود مواد طبیعی است که تا زمان نا محدودی باقی می­ماند.

آیا می‌دانستید: حس بویایی خرس تقریبا صد برابر قوی تر از انسان است.

آیا می‌دانستید: تا قرن پنجم میلادی متوسط عمر مردم اروپا از سی سال فراتر نمی‌رفت.

آیا می‌دانستید: مغز فیزیکدان نابغه، آلبرت اینشتین پانزده درصد از حجم مغز انسان عادی بزرگتر بود.

آیا می‌دانستید: تنها چیزی که در اسید حل نمی‌شود الماس است و فقط خیلی زیاد آن را از بین می‌برد.

آیا می‌دانستید: هنگام صحبت برای بیان هر کلمه هفتاد و دو ماهیچه به کار گرفته می‌شود.

آیا می‌دانستید: اگر تکثیر باکتری تا بیست و چهار ساعت ادامه یابد، توده دو تنی از یک باکتری بوجود می­آید.

آیا می‌دانستید: یک میلیون سیاره به اندازه زمین در خورشید جای می­گیرد.

آیا می‌دانستید: خرسها موجوداتی چپ دست هستند.

آیا می‌دانستید: هر یک لیتر بنزین معادل بیست و سه و نیم تن گیاهان مدفون شده در قرنها پیش است.

آیا می‌دانستید: آلباتوس که یک نوع مرغ دریایی ست بلندترین بالها را دارد فاصله دو نوک بالهای او تا دو متر می­رسد و درضمن آنها می­توانند در حال پرواز بخوابند.

آیا می‌دانستید: کوه قره قوروم در هند بعد از کوه هیمالیا با تفاضل دویست و سی و هفت متر بلندترین کوه دنیا میباشد.

آیا می‌دانستید: هر ساله حدود پانصد شهاب‌سنگ نسبتاً بزرگ به زمین برخورد می‌کند.

آیا می‌دانستید: 17 هزار نوع زنبور در جهان شناسایی شده است.

آیا می‌دانستید: بلندی شترمرغ به دو متر و نیم و وزنش به 90 کیلو می­رسد

منبع:دانش

۱۷ اسفند ۸۸ ، ۱۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - دشت زیبا

۱۷ اسفند ۸۸ ، ۰۷:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - اشتقاق

وقتی جهان از
          ریشه جهنم
و آدم
     از عدم
و سعی
     از ریشه یاس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
                              در حرف
کفتار را
         به کفتر
               تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
                            مثل نان
                                     دل بست

نان را

      از هر طرف بخوانی

                                 نان است!

                                                            قیصر امین پور

۰۶ اسفند ۸۸ ، ۰۶:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - آرامش

این عکسای زیبا رو گذاشتم تا یه کم آرامش پیدا کنیم...

۰۴ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان -

۰۴ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان -

۰۴ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان -

۰۴ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان -

۰۴ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - شهر هرت کجاست؟؟؟

شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا خواهرا رو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن

 شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن

 شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب

 شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن

 شهر هرت جایی است که همه بَدَن مگر اینکه خلافش ثابت بشه

شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه:‌ دوباره لاف زدی؟؟

 شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند

 شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند

 شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند

 شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند

 شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر

 شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت

 شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد

 شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند

 شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف

 شهر هرت جایی است که 33 بچه کشته می شن و مامورای امنیت شهر می گن: به ما چه. مادر پدرا می خواستند مواظب بچه هاشون باشند

 شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالهای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن

 شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری

 شهر هرت جاییه که موسیقی حرام است حرام

 شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه

 شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه

 شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی

 شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار

 شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی

 شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است

 شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه: نمی دونم هر چی بابام بگه

 شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن

 شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی..

 شهر هرت جایی است که .......

منبع : وبلاگ گنجینه



۰۳ اسفند ۸۸ ، ۱۰:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - یک داستان جالب از تولستوی

پادشاهی بیمار شد، گفت که اگر کسی بتواند بیماری او را خوب کند و او را شاد کند نصف قلمروش را به او خواهد بخشید.

همه مردم به تکاپو افتادند تا اینکه شخصی گفت اگر پیراهن یک مرد خوشبخت را تن شاه کنند او خوب خواهد شد.

شاه پیکی را فرستاد تا خوشبخت ترین مرد سرزمین را پیدا کند و پیراهن او را برایش بیاورد.

پیک همه جا را گشت اما کسی را پیدا نکرد که کاملا از زندگیش راضی باشد .

شب وقتی که داشت نا امیدانه به سمت قصر بر می گشت کلبه ای را دید که در آن مردی داشت خدا را

شکر می کرد  و می گفت: خدایا شکر که امروز کارم را انجام داده ام ، یک دل سیر غذا خورده ام و اکنون راحت می توانم بخوابم!!! دیگر چه چیزی از تو بخواهم؟؟؟

پیک خوشحال شد و به داخل کلبه رفت  تا پیراهن مرد را برای شاه ببرد ،

 اما مرد پیراهنی به تن نداشت!!!!



۰۱ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری

رنگین کمان - بجای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی....،شمعی روشن کن.

.

۰۱ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پریسا مکاری