زلف سیه اش می بافمو نازتر است.
عاشق چشم سیاشم؛ دخترم، نازِ بابا.
عاشق نازکردناتم، می خرم با جون و دل ناز گُلکم.
نازت می کنم، خوابت می بره
عاشق اون چشم نازم وقتی خوابه، دخترم نازِ بابا.
-------------
روزت مبارک بابایی
P.M
زلف سیه اش می بافمو نازتر است.
عاشق چشم سیاشم؛ دخترم، نازِ بابا.
عاشق نازکردناتم، می خرم با جون و دل ناز گُلکم.
نازت می کنم، خوابت می بره
عاشق اون چشم نازم وقتی خوابه، دخترم نازِ بابا.
-------------
روزت مبارک بابایی
P.M
خالق من بهشتی دارد٬ نزدیک٬ زیبا و بزرگ؛
و دوزخی دارد٬ به گمانم کوچک و بعید و در پی فرصتی است که ببخشد ما را
حتی به خاطر یک دعا در حق دیگری......
می آییم...
هستیم....
با همیم!
نیستیم!!
می گذریم از کنار هم .....
تلخ است باور نداشتن، باور نکردن؛رفتن..... رفتن.
P.M
P.M
گفت: حالت چطور است؟
گفتم: خوب نیستم.
گفت: چرا؟ دردت چیست؟
گفتم: فشار هیجان دارم.
گفت: دارویش چیست؟
گفتم: ترک تو.
چرا که تو نقطه ای بالاتر از هیجان برای منی.
رفت..... بدون خداحافظی.
هنوز خوب نیستم. بدترم....
ای کاش نمی رفت....
فشار هیجان که اینقدر درد نداشت.
P.M
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش مثل حال گل؛ حال گل در چنگ چنگیز مغول!
(زنده یاد قیصر امین پور)