کتاب هم نام، از جومپا لاهیری.

همنام، نویسنده: جومپا لاهیری، ترجمه امیر مهدی حقیقت

همنام داستان پسری است که پس از مهاجرت پدر و مادر هندی اش به امریکا در انجا متولد میشود و طی یک سری اتفاق و علاقه پدرش همنام نویسنده روسی گوگول میشود. در طول کتاب گوگول بزرگ میشود و درگیر دغدغه های تازه اما همواره دغدغه اسم عجیبش همراه با اوست و شاید همین اسم متفاوت است که اتفاقات متفاوتی را برایش به وجود میاورد.

همنام اما بیش از هر چیز داستان مهاجران شرقی است که در امریکا گیج و سردرگم بین سنت و مدرنیته میمانند و برای تطبیق خودشان با محیط یا مجبورند مانند گوگول اصالت و فرهنگ خود را به کلی فراموش کنند و یا مانند مادرش اشیما با دلتنگی و ارزو زندگی را سر کنند و با چنگ و دندان فرهنگشان را حفظ کنند.

در طول کتاب اگر چه برای اشیما که هنوز هم ساری های رنگارنگ میپوشد و خورش کاری میپزد و اداب و رسوم هندی به جا میاورد و از اینده فرزندانش در میان این جامعه بی در و پیکر هراس دارد دل میسوزانیم اما بیشتر با گوگول همدردی میکنیم که برای قبولاندن خود به هم سن و سالان و جامعه امریکایی تلاش میکند و گیج و حیران میدود تا از کسی جا نماند و در انتها میپذیرد که به هر حال اصل و ریشه ای متفاوت دارد.

 «گوگول در کار پدر و مادرش مانده انها چطور از خانواده شان جدا شدند و چطور انقدر انها را کم دیده اند. یک جور قطع ارتباط کامل پا در هوا میان حسرت و امید و انتظاری ابدی. چطور میشود ان مسافرت ها به کلکته- که او یک زمانی انقدر ازشان بیزار بود- بس شان باشد؟ قطعا بس شان نبوده. حالا خوب میداند پدر و مادرش علی رغم تمام کمبود هاشان با صبر و طاقتی که او از خودش بعید میداند در امریکا زندگی کرده اند. او سالهای زیادی را صرف فاصله گرفتن از اصل و ریشه اش کرده بود و پدر و مادرش تا جایی که ازشان بر میامد صرف پل زدن روی این فاصله کرده بودند.»

 این کتاب که برنده جوایز متعدد و برگزیده مطبوعات متفاوت امریکاست توسط نشر ماهی پنج سال پیش منتشر شده و احتمالا تا به حال به چاپ چهارم یا پنجم رسیده است.

لاهیری با نخستین اثرش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی پولیتزردر سال۲۰۰۰شد. همچنین نخستین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳)در ساخت فیلمی به همین نام در سال۲۰۰۷مورد اقتباس قرار گرفت.


توضیحات من:

خواستم خلاصه کتاب رو خودم بنویسم ولی دیدم یکی قبلاً نوشتش و من فقط کپی کردم.

البته این کتاب بیشتر حول اسم همین پسر بچه می گردد به نام گوگول، یه جورایی این پسر بچه  وقتی بزرگ می شه چون تو فرهنگ آمریکا زندگی می کنه و این اسم برای آنها عجیبه  و اینجاس که گوگول از اسم خودش متنفر می شه و اسم خودش رو تغییر می ده.... ولی در آخر با یه حالت پشیمونی به اصل و ریشه خودش برمی گرده.

این کتاب واقعاً جذابه به طوری که دوس ندارید کنارش بزارید. این کتاب رو به همه ی دوستان توصیه می کنم.

**دیروز وقتی رفتم دکتر، اسم خانوم دکتر پریسا بود. یه خانم جوون و مهربون، وقتی فهمید هم اسمش هستم کلی منو تحویل گرفت و خلاصه یه جورایی از مریضای تاپش شدم انگار.

یکباره یادم به این کتاب افتاد یادم افتاد که گوگول چقدر از اسم خودش متنفر بود. همیشه تو همه جا وقتی می خواست با کسی رابطه برقرار کنه ترس و واهمه داشت که وقتی اسمش رو می گه عکس العمل طرف مقابل چیه؟ همیشه همه با تعجب و یا اشتباه اسمش رو صدا می زدند.

ولی هم نام بودن اسم من با یکی دیگه واسم خیلی لذت بخش بود امروز.

خانم دکتر پریسا... :)

پری...:)